بمیرم که یه شب دعوا کردیم سرمامانش صبحش ۷ باید میرفت سرکار مریض شده بود با اون حالش رفت حموم بعد شورت پاچه دارشو با تیشرتش پوشید بعد انقد حالش بد بود نشست گوشه تخت روبروی حموم خودشو جمع کرد دستاشو گذاشت لای پاش که گرم شه
من منتطر بودم بره بخوابم
یاد این صحنه و صبحای زود سرکار رفتنش میفتم یا قبل رفتن وایمیسته کارتون میبینه میفتم میخوام گریه کنم