سلام
خیلی دلم پره الانه که گریه کنم ... که داد بزنم ... خاک تو سرم که از ترس عرضه مردن ندارم
با یه نفر که همه ی دنیام بود قرار ازدواج گذاشتیم .. با هم خیلی خوب بودیم
اما من فکر میکردم دروغ زیاد میگه...
هر چیزی که میخرید یا میگفت خریدم نشونم نمیداد و ففط یه عکسی شبیهش از تو سایتا بر میداشت.
یکبار میخواست پنجاه تومن پول بهم بده نداد سه روز هم قهر کرد...بارها مثلا میخواست هدیه بده که هیچی نداد...
همیشه ازم دور بود.. همیشه یه عکسی از خودش میگرفت میداد مثل معتادا...همیشه نحیف و ضعیف...
همیشه وعده.... فقط یکبار سه تومن شا...رژ داد که من بحاش پنجاه تومن شار...ژ بهش دادم..
کلی محبت ....
بهم میگفت میگم فرزاد فرزین بیاد عروسیمون بخونه
منم خندم میگرفت..، خلاصه یکروز سر نیومدنش قهر کردیم.. دیگه دنبالمو نگرفت
حالا دیدم رفته خارج و کلی عکس گرفته با چه دخترای خوشگلی... چاق شده بود رفته بودن کنار دریا
با یه دختر خیییییلی زیبا کنار دریا سلفی گرفته بود... گفته بود میخوام اینجا سرمایه گذاری کنم
وای خدا باورم نمیشه اونی که انقدر بد بود حالا اینجوریه ... پس چرا همه بدبختیاش برای من بود؟
میخوام واقعا گریه کنم ... واقعا گریه کنم