کامنتاتونو دوستم میخونه.
اون مخالف عروسی بوده، میخواسته بجاش برن سفر خارج که خاطره بشه و اینا.
خانواده شوهرش قبول نکردن گفتن برین سفر که چی شه مثلا، ما همین یه پسرو داریم و عروسی باید بگیریم حتما.
بخوان عروسی بگیرن احتمالا چندماه بعد باشه
حالا شوهرش دودوتا چهارتا کرده دیده پولش کم میاد، از دوستم قرض خواسته (دوستم پول به اندازه داره اما خب خودش کار کرده یعنی مثلا پولی نیس که همینطوری از دست باباش و اینا رسیده باشه به دستش).
دوستمم زده به سیم آخر و گفته من اینهمه گفتم دوست ندارم عروسی بگیریم، گفتی خانوادهم میخوان و مجبوریم بگیریم. حالا که پولت نمیرسه به جای اینکه با خونوادت که اینهمه اصرار داشتن درمیون بذاری و از اونا توقع داشته باشی، از من انتظار کمک داری؛ اونم بابت چیزی که من از اولم باهاش مخالف بودم و نظر خانوادت بوده
خلاصه قهر کردن سر این موضوع. دوستم میخواد ببینه حق باهاش هست و همین فرمون بره و قاطعانه بگه نه، یا کمکش کنه