پدرشوهرم که شهرستان زندگی میکرد فوت شده و یکی از برادرشوهرام که علاقهی زیادی به شهرستان داشت رفته پیش مادرشوهرم زندگی میکنه. حالا نمیدونم مادرشوهرم با زن اون بحثش شده یا چی الان ۳ ماهه اومده شهر. اونی هم که شهرستان بود چون اولین سالیه که پدرزنش فوت شده میخواد بیاد شهر و واسه این که خونه خالی نمونه مادرشوهرم میخواد برگرده شهرستان.
حالا از ۶ تا پسر شوهر منو مجاب کردن که مادرشو برداره و بره عیدو شهرستان باشن. از بین داداشاش یکی میگه زنش بارداره یکی میگه میخواد بره سر کار و ...
حالا منم باردارم دو ماهمه و به کسی نگفتم شوهرم میگه آماده شو چمدون ها رو جمع کن چهارشنبهسوری اونجاییم. گفتم اصلا و ابدا من نمیام.
گفت مادرم تنهاست گفتم از بین ۶ تا داداش فقط تو باید بری؟ باشه برو مادرت تنها نباشه
من خودم حالم خوب نیست خیلی احساس خستگی میکنم غذای درست و حسابی هم نمیتونم بخورم.حالا برم شهرستان مادرشوهرم کونشو میچسبونه زمین من باید واسش بشورم و بپزم