یه روز سوار تاکسی شدم با من یه پیر مرد هم نشست من عقب نشستم پیر مرده جلو از همون اولم شروع کرد با راننده صحبت کردن کم کم صحبتاشون به زندگی خصوصیه راننده راه پیدا کرد پیر مرد سوالش کرد ماهی چند در میاری با تاکسی مرد هم گفت حالا هر چقدر در بیارم باید بدم مهریه از زنم جدا شدم ماهی یک میلیون بهش میدم گفتش چرا گفت چون هر شب میدیدم که تا ساعت دو سر گوشیه اخرم فهمیدم با یه پسری دوسته بهش قول داده اگه جدا بشی میام میگیرمت منم طلاقش دادم اونم بهش نارو زده بگین خوب ''😁
آقای راننده مطمعنن شماکاری کردی که زنت سمت کسی دیگه رفته😆
هرچنداینکاروقبول ندارم ولی واسه دفاع ازحقوق خانمهامیگفتم😎
من تکه ای از پازل خداوندم،میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده،همیشه هست،رهایم نمی کند،عدم درقاموس پروردگارم واژه ای بی معناست...من قطعه ای اززندگانیم،تکه ای از پازل هستی،خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم..آفریده تا جان ببخشم،امید دهم،من تکه ای از پازل زندگی هستم،اگر خود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند.من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد.❤👨👦👶👼❤
حالا دوستان جو نگیردتون۰ از کجا معلوم داستان نبافته۰ شاید خودش خیانت کرده زنه ولش کرده ۰ اینجور مواقع همه معتقدن همه تقصیرا گردن طرف مقابلشون بوده
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ : عمر های به سر آمده، روزهای گذشته، خونهای ریخته، عشقهای گم شده، آبروهای رفته، بغضهای شکسته، اشکهای چکیده، و آبهای از جوی رفته را تو باز میگردانی ای باز گردانندهی از دست رفته ها!