یه روز سوار تاکسی شدم با من یه پیر مرد هم نشست من عقب نشستم پیر مرده جلو از همون اولم شروع کرد با راننده صحبت کردن کم کم صحبتاشون به زندگی خصوصیه راننده راه پیدا کرد پیر مرد سوالش کرد ماهی چند در میاری با تاکسی مرد هم گفت حالا هر چقدر در بیارم باید بدم مهریه از زنم جدا شدم ماهی یک میلیون بهش میدم گفتش چرا گفت چون هر شب میدیدم که تا ساعت دو سر گوشیه اخرم فهمیدم با یه پسری دوسته بهش قول داده اگه جدا بشی میام میگیرمت منم طلاقش دادم اونم بهش نارو زده بگین خوب ''😁