سلام.
دو شب قبل همسرم من و بچه هامو گزاشت و رفت. شب هم نیومد خونه. گفت دیگ نمیاد و بهش زنگ نزنیم. دخترم تب داشت. ما تنها موندیم
دعوا بین من و ایشون نبود، بخاطر دخترم بود.
صبح بعدش فقط اومد لباس عوض کرد و رفت سر کار.
دیشب هم اومد خونه. رو مبل خوابش برد، من و بچه ها هم باهمخوابیدیم.
مادرهمسرم میگ باهاش حرف نزدی
بهش گفتم نه
اصرار داره توباهاش حرف بزن اگ اون چیزی نمیگه
بنظرتون همسرم بابت کارش نباید بباد عذرخواهی کنه واقعا؟!
من ک فکر میکنم این آقا انگاری بزور مونده تو اون زندگی
اصلا کار خوبی نکرده ول کرده رفته بیرون
الان وقت این نیست که بگید کی باید عذرخواهی کنه
وقت این هست که حرف بزنید که چرا اون اقا از خونه فراری هست
چرا این تصمیم رو گرفته
ایا رفتار شمارو دوست نداره؟کجاشو دوست نداره؟
شما چیو دوست نداری؟
چرا رفته؟
دلیل این کارش چی بوده؟
مادرشوهرت از کجا در جریان مشکلات شماس؟
به نظرم مساله شما ریشه دارتر از این حرفاس.
یه چیزایی بوده که آقا یهو ول کرده رفته.
دعواتون بابت چی بود
نمیدونم
کارش که خونه رو ترک کرد و شما رو تنها گذاشت اشتباه بود
فقط زندگیتو مراقبت کن عزیزم
صحبت کنید درباره موضوع پیش اومده
خوب توضیح ندادی شوهرت چرا ول کرده رفته؟؟ با دخترت دعوا کرده ؟ چون گفتی بخاطر دخترت رفته
با بچه مریض ولت کرده رفته شاکی هم هست
اون بچگانه برخورد کرده ولی تو مثل یه آدم بالغ برخورد کن و صحبتو باهاش باز کن بگو حداقل بچه رو تب دار ول نمی کردی با بچه خودت که لج نداری و خلاصه هرجور که خودت می دونی با توجه به شناختی که از شوهرت داری خیلی معمولی و درکمال آرامش حرفاتو بزن اصلا هم نترس
صحبتو ببر به سمتی که رفع سو تفاهم بشه
ببین چی میگه
بازم به بچه بازیاش ادامه می ده یا نه
اگه ادامه داد دیگه می دونی درقبال زندگی مشترکت وظیفه ات رو انجام دادی
داستانش مفصله
دختر من چند روزه مریضه. دارو نمیخوره. به هیچ عنوان. سینوساش عفونت داره و تب داره. دوباره تبش رفته بود بالا، دارو نمیخورد و همسرم بیرون بود. بهش پیام دادم ک بیاد بجه حالش خوب نیست گفت میاد ببریمش نهایت دیگ آمپول بزنه یا سرم بگیره. اینم گریه و زاری چسبید بمن ک مامان دکتر نمیام. همسرم هم میگفت بغلش نکن. منم رها کردم بچه رو. بازم گریه میکرد و نمیومد. همسرم چند بار کتمش زد. دلم برا بچه سوخت. رفتم از همسرم جداش کنم گفت اکر بغلش کنی میرم دیگ هم نمیام دیگ زنگ نزنی ک تب داره و فلان . منم گفتم خب اینجوری ک نه... با کتک آخه؟؟
بچه مو بغل کردم. اونم رفت و گفت دیگ برنمیگرده. برگشت فردا شبش ولی حرفی نمیزنه. مادر همسرم میگ تو حرف بزن باهاش. منم میگم یه عذرخواهی ک حقمه. من و بچه مریض و یه بچه کوچیک دیگ گزاشت رفت...
