😭
نمیخام بگمممممم🥹🥹🥹
حتی یادآوریش هم لرزه میندازه بر تنم
یه بار همین چندوخ پیشاااا
من فکر میکردم 🥲
شیشه های خونمون نبین هستن
با موهای شلخته و پوف کرده
و ماسک بلک زده و بلوز زرد قناری
پشت پنجره رفتم با همسایه روبه رویمون خیلی رودوایسی دارم و داشتن با چندتا دیگه اختلات میکردن که اتفاقا با اونا هم رودورایسی داشتم
اول یکیشون به من خیره شد و گمونم ترسید
من که غرق تفکرات دیگه بودم نفهمیدم و ی دستم زیر چونم بود و به دور دستها نگاه میکردم
بعد دیدم همشون دارن منا نگاه میکنن
حتی اونا که تو کوچه بودن
حتی اون مرده که رد شد 😭
فقط خاکککککک