دارم ریز ریز طوری که همسرم بیدار نشه گریه میکنم و هیچ کسو ندارم که مشکلمو بهش بگم
همسر من سه چهار ماه پیش درگیر حمله قلبی شد ، الان مجدد بستری شده برای آنژیوگرافی تشخیصی🥲 خودم کم حالم داغون نبود که مادرشوهرم غروب که اومده بود ببینتش گفت از بس توی این دو سال حرف از هر بی سرو پایی شنید همش درد شد روی قلبش
من اصن یهو ماتم برد . داشت اشاره میکرد به شرایط سخت ازدواجمون و مخالفت خانواده من و حرفایی که این وسط زده شد . طفلک شوهرم توی همون حال ازم حمایت کرد منم فقط جلوی گریمو گرفتم و خودمو زدن به نشنیدن
الان میگم کاش جوابشو میدادم . زن بدی نیست مادرشوهرم ولی حرفاش بعضی وقتا خیلیییی نیش داره خیلی🫠🫠🫠