اتفاقای بدی داره میفته بشدت میترسم
همین چند دقیقه پیش تاپیک زده بودم و میگفتم گزارش بزنین چون دلم نمیخواد از چیز منفی بزارم اینجا
اگه حامله ای نخون جون هر کی دوس داری 😭😭😭😭
بچه ها ما الان ویلای مامان بزرگم هستیم خونه ویلاییه که من الان یکم پیش تو همکف تو اتاق خوابیده بودم این اتاق یه پنجره به حیاط داره تو اتاق تنها بودم حس کردم صدای یه ماشین اومد خلاصه تو گوشی میچرخیذم که حس کردم داره تو حیاط صدای پا میاد روم و کردم اون ور و پشتم به سمت پنجره بود این صدای پا رفته رفته داشت نزدیک تر میشد که آخرش دیگه حس کردم هر کی که هس رسیده به دم پنجره و کامل نزدیک پنجرس و داره اناق و نگا میکنه خدا شاهده حس کردم داره قلبم وایمیسته اصلا جرات نکردم برگردم و سمت پنجره رو نگا کنم نزدیک یه دقیقه اونجوری موندم و گفتم یا امام زمان خودت کمک کن نمیتونستم فریاد بکشم فک کنم زبونم واقعا بند اومده الان که میتویسم موهای بدنم سیخ شده خلاصه اوضاع وقتی بدتر شد که حس کردم پرده اتاقم کشیده میشه یکم لای پنجره رو باز گذاشته بودم هوا بیاد حس گردم دستشو آورده لای پنجره و داره پرده رو میکشه تا اتاق و کامل ببینه خدا کمک کرد و بادی که از پنجره میومد در و هل داد و باز شد چنان با جیغ پریدم وسط پذیرایی که نگو باور کنین بعدشم یادم نمیاد بابام میگه از حال رفتی الانم بشدت شکم درد دارم سرم میترکه قرص خوردم و با مامان بابام نشستیم پذیرایی بابام رفته اناق میگه پرده کشیده شده ولی در ویلا کامل بستس حالا نگهبانم میگه ..