بهم گف با چایی شیرینی میچسپه
گفتم پس پاشو واسم میوه بیار منم چایی واست بزارم
گف وقتی پابشم ک دیگه خودم چایی رو میزارم
بعد خاست پاشه بره چایی بزاره گف عجب زنی گرفتم تنبللل
منم ی سیلی زدم بهش دیدم رف تو خودش... بعد دیدم چشاش اشکی شد. البته نمیخاست من بفهمم چون هی سرشو میاورد پایین
بعد گفتم چته گف از شوق و خوشحالی ک تورو دارمت اشکم اومد😐😐😐 قسمش دادم ک بگه ناراحت شده گف نه فقط از خوشحالی اینکه دارمت اشکم اومد
گف اصلا سیلی زدنت مهم نیس هرچی میخای بزن
شما باور میکنید ....؟