2777
2789

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

من ی دختر عمه دارم که یک سال از من کوچیکتره عمه ی من از اول بجگی با من مقایسش میکرد هر کاری میکرد تو همه چی بهترین باشه دخترش و از من سرتر باشه نمیدونم دلیلش چی بود که به من حسودی میکرد مثلا من لباس میگرفتم فرداش عمم میومدن خونه ما منو میبرد اتاق به من میگفت ما امروز ۵ تا لباس گرون واسه دخترعمت خریدیم بیا بهش بگو مبارکت باشه تا من ناراحت شم منم بچه بودم نمیفهمیدم دلیل اینکاراش به خاطر اینه توی من حس حسودی به وجود بیاره نسبت به دختر عمم یا باهم کاراته میرفتیم به مربی چون دوستش بود باهاش هماهنگ کرده بود اگه مسابقه شروع شد برای من رقیبای بزرگتر از من بیاره برای دخترش رقیبای ضعیف که دختر عمم برنده بشه و با تهدید و کتک دخترم عمم اون موقع ۵ سالش بود توی سالن ورزشگاه کاری کرد دختر عمم اول شد من دوم یا باهم زبان میرفتیم پول داده بود به منشی موسسه که کارنامه دختر عممو ۱۰۰ بزاره که اون از من سرتر باشه و بعدش چون معلمم دوست مامانم بود به مامانم گفت 

بعد گذشت من میخواستم انتخاب رشته کنم عمم (ما باهاش قطع رابطه بودیم البته ولی عمم به مامان بزرگم میگفت مامان بزرگمم به ما میگفت ) و مامان بزرگم به زور به من میگقتن باید بری رشته انسانی منم میگفتم من میرم تجربی البته خودم به ریاضی علاقه داشتم ولی هم پدرمادرم مجبورم کردن هم از لج عمم رفتم رشته تجربی که مامان بزرگم خیلی بهش برخورد که به حرفش گوش ندادم بعدش نوبت انتخاب رشته ی دختر عمم رسید رفت رشته تجریی مامان بزرگم به ما زنگ زد که اره اون رفته رشته تجربی و خیلی زرنگه هر بارم میرفتیم خونشون از دختر عمم تعریف میکرد که خیلی زرنگه و درسخونه همش درس میخونه و ی ذره هم استراحت نمیکنه قلمچی شرکت میکنه اول شده و همه شونم دروغ بود بعد کارنامه ها اومد فکر میکنم نمره های دختر عمم خیلی کم شده مامان بزرگم به من زنگ زد گفت ی چیزی بهت میگم بهم بگو معدل دهمت ترم اول چند بود منم فهمیدم نمره های دختر عمم کم شده واسه همین میپرسه چون دائم در حال رقابت با منن گفتم ۲۰ الکی گفتم بهشون😂😂بعد نمیدونم چه بلایی سر دختر عمم اوردن چون عمم همیشه دختر عمم رو کتک میزد اگه تو ی چیز کوچیکی من از اون سر تر بودم الان من یازدهمم از اون روز که مامان بزرگم بهم زنگ زد در مورد معدل کلا من لای کتابم باز نکردم خستم هی رو زمین میوفتم هی خوابم میگیره اصلا حوصلم نمیکشه سمت کتابا برم منی که ۹ ساعت و نیم در روز درس میخوندم اینطوری شدم ۱ تست هم نزدم ۱ ماهه از ترم اول میگذره مامان بزرگمو عمم اینا واقعا همه فامیل میدونن خودشونم میگن که اهل طلسم گرفتن هستن حتی برای یکی از فامیلامون طلسم گرفتن گذاشتن زیر خاک که اونا طلاق بگیرن بعد ی هفته خبر اومد طلاق گرفتن و اونا با خنده پیش ما تعریف میکردن الان حس میکنم واسه منم طلسم گرفتن واقعا حس میکنم اینو چیکار کنم از بین بره اولا همش میگفتم خدایا چرا من اینطوری شدم بعد یهو به ذهنم رسید نکنه واسم طلسم گرفته باشن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز