من اوایل با جاری ام رابطه م خوب بود یکساله ازدواج کردم
بعد دیدم خیلی حرفامو ک باهاش درد دل میکردم رفته ب مادرشوهرم گفته دیگه ازش بدم میاد همش سعی داشت تو زندگیم دخالت کنه سرک بکشه پاشو بریدم همش نظر میداد واسه وسایل چیدمان خونم
یا بهم یبار گفت جلو جمع طلاهاو بفروش بده شوهرت مغازه شو بزنه چرا چسبیدی ب طلاهات اینا چیزی بهش نگفتم باز
ولی الان سعی میکنم از همه لحاظ ازش بهترباشم جلوش کم نیارم