تاپیک زدم گفتم دخترم پریوده…. 🤦🏻♀️
بعد من رفتم لباساش و روتختیش بندازم تو ماشین لباسشویی سرگرم تاپیک شدم و رفتم آشپزخونه براش کاچی درست کردم شوهرم با این بارون شدید شهر ما میباره رفته کلی دارو و سرم خریده بعدم رفته کلی خوراکی مختلف و پیتزا خریده(تنها چیزی که دخترم موقع پریودی دوست داره ولی من نمیزارم چون فست فود دوره پریودی خوب نیس ولی چون اشتها نداره براش خریده وقتی اومد خیلیم اصرااااار کرد که دخترم رو اذیت نکنی بزار بخوره معده اش خالی نباشه دارو میخوره🥲)
جیگری خریده سفارش فرمودن که برای شاه دخترشون ناهار جیگر درست کنم جوون بگیره
یعنی اومد تو خونه خیس خیس بود از بس بارون شدیده الانم رفت لباساش عوض کرد رفت پیش دخترم سرم رو بست دارو ها رو زد خوراکی ها رو برد دور هم اونو دوتا دخترا نشستن حرف میزنن خوراکی و پیتزا میخورن و میخندن حرف میزنن دخترمم خیلی آروم تر شد🥺🥲بهش حسودیم میشه من هیچ وقت این حس ها رو تجربه نکردم بابام یا پیشم نبود یا اگه بود هیچ وقت دست نوازش به سرم نکشید