ما چند ماهه عقدیم و کلا یا اون خونه ما بود یا من خونه مادر شوهرم اینا
خانوادشم ادمای خوبی هستن
صندوقدار شوهرم یه دختره افغانیه که خواهرش اینا هم اورده کار میکنن
یکسره به شوهرم اس ام اس میداد وقتی خونه بود در مورد کار
چند وقت پیشا شوهرم مریض شد اومد خونه
دیدم اس ام اس داده که یکی از مشتری ثابتا مست کرده و هی میگه مارو برسونه، شوهرمم گفت بهش بگو که به اون بگه داداشش میاد دنبالشون
بعد نوشت ازش متنفرم( از اون مشتریه) و ترسیدم و ۴ تا قرص معده خوردم
منم فرداش با شوهرم دعوام شد گفتم بیخود میکنه اینارو میگه و خیلی پررو شده و باید خودشو جمع کنه و با شوهرم قهر کردم، گل اینا گرفت اومد اشتی کردیم و گفت ببین اینا دارن کارمونو راه میندازن
چند شب پیش محل کار شوهرم بودم دیدم دختره برای من قیافه میادش
شوهرم گفت از این نیروهای بدم میاد و به یکی گفته برج ۱ میره و به درک برن و ما که محتاج اینا نیستیم
خلاصه ۲ شب بعدش شد، شوهرم اومد دنبالم بریم یجا کار داشتم ۱ کلمه هم حرف نمیزد و عصبی بود
وقتی رسیدم خونه گفتم چی شده و گفت اعصابم خورده هر روز نیرو هام بازی در میارن و میگن نمیایم
گفت این دختره هم گفته من از خانومتون ناراحتم مگه من چیکار کردم شما مثل برادر من میمونید
شوهرمم گفت دیگه این بحثو کش نده بذار اینا بیان کار کنن دم عیدی
منم گفتم اینا مهمن یا من و دعوامون شد، قرار هم بود شب بریم خونه مامانش که من گفتم نمیام و هی گفت بیا بریم گفتم نه دیگه من خسته شدم از این زندگی
اونم گفت من اینجا میمونم و خونمونم نمیرم حوصله ندارم
ساعت ۱ بود پاشدم رفتم گفتم اومدم گفت من اومدم خونه و گفتم خیلی بی لیاقتی گفت دیگه اس ام اس نده
دیروزم خونه فامیلاشون پاگشا کرده بودن مجبور شدم رفتم و امروز برگشتم خونه مادرم
مادرشوهرم اینا هم هی بهش گفتن برو معذرت خواهی گفته نه نمیرم
من چیکار کنم؟