نمیدم امیدش به طلاهای من بودوخانوادش چشمشون به طلاهای منه
من بیشترش راازخانه بابام اوردم
بابام کلی سکه دادبه شوهرم کادودریع ازاینکه خانوادش به من چیزی کادوبدن غیرازظرف قدیمی
حالام به شوهرم گفتم نه طلامیدمت نه دیگه سکه فکرکردی
یک زمینه میخادازخواهرش ومادرش بخره به قیمت بیشترکه مشکل دامادشون راحل کنن علناهم گفتن طلاهای زنت که هست منم گفتم من یک ریال نمیدم بهش زمین که به هیچی نمی ارزه وهیچکی نمیخره به قیمت بیشترداریدمیدیدبه پسرتون وداداشت به من پسرشماربط نداره افتادهم زندادن که افتادمن دارم به همتون میگم من وتویی دارم میکنم توزندگی مشترکم همتون بدونیداعصابماخوردکردن دیشب شوهرم گریه ش داشت میگرفت وبه همشون گفت دست ازسرم برداریدزندگیم راجهنم کردید
دلم نمیخادزندگیم خراب بشه اول کاری
خانوادش یک چیزم ازش نگیرن کمک نمیکنن فقط بخاطراینکه شوهرمن کارش ازهمشون بهتره میخان ازش بکشن وبعدم فکرمیکنن من وشوهرم میریم ازبابام پول میگیریم اینطورفکرمیکنن