مادرم چند ماهه ازدواج کرده( شصت و خرده ای سالشه) برادرام مخالف بودن تا جایی که مامانم یواشکی عقد کرد وقتی فهمیدن از خونه پدریم گفتن باید بره بیرون ی ذره از وسایل خونه هم نداشتن ببره مادرم و شوهرش رفتن خونه پدر بزرگم ی مدت( صدای دایی و خاله هام بلند شدبه نشانه ی اعتراض) ..داداشام خونه پدریمونو فروختن سه دونگش به نامش بود به زور ازش امضا گرفتن بخشید فقط یک هشتم بهش دادن که میشه تقریبا ۲۰۰ مبلیون با دویست مبلیون رفته ی خونه ۴۰ متری رهن کرده اثاثم بین خودشون تقسیم‌کردن و فروختن مامان بدبختم چند تیکه موکت و ی فرش کهنه از مادر بزرگم گرفته با ی اجاق داغون و ی یخچال دست دوم هم خریده داره زندگی می‌کنه امروز رفتم خونش دلم براش کباب شد این همه سال زندگی کرده این حقش نبود سر پیری خدا ازشون نگذره داداشای بی وجدانم
شوهرش خونه نداره
همسرش خونه نداشت یا پول برای اجاره🤔
باز بهشون نگو داداش 💔
شوهرش داماد سرخونه بود؟
شوهر مامانت چرا وسایل و زندگی خوب براش تهیه نمیکنه
کار داداشتات اشتباه بوده با شکایت کنه
این مردی که ازدواج کرده باهاش یعنی هیچی نداره از خودش
ببخشینا مادرتون اشتباه کرده ۳دونگی ک بنامش بوده رو داده الانم این اتفاق حقشه
شوهرش چکاره هست
بنده خدا نزدیک هفتاد سالشه که
چرا مهریه رو‌نذاشت اجرا از پول خونه برداره
اون شوهرش چی هیچی نداشت ،مادرت باید آماده کنه زندگی والا انگار برادرها حق داشتن
شوهر مامنت خونه ماشین نداره ؟
چطور مامنت با این شرایط حاضر شد ازدواج کنه؟
شوهرش هیچی نداره؟؟
مگع مجبور بود بره با کسی کع چیزی نداره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز