ما ب جنوب نزدیکیم چهار پنج ساعت نهایت شش ساعت با ماشین راه هست تا جنوب
دیروز یکم حوصلم سر رفته بود زدیم ب جاده شوهرم می‌گفت الا بلا شناسنامه ها باهامه پولم هست پایه باش بریم سفر الان گفتم عزيزم من دارو نياوردم همین لباس تنمع بزور راضیش کردم برگردیم
حالا هم گیر داده قبل عید بریم سفر
من خودم نظرم هست دوم سوم فروردين بریم
چون الان خرید عید هست
خونه تکونی و کلاسامم هست اصلا وقت سفر ندارم
خب همینارو بهش بگو
کا شاین اخلاق شوهر تورو شوهر من داش بخداااااا
احیانا نباید فکر سفر رو از شوهرت بندازی بیرون
ول کن بابا خونه تکونی همیشه هست
برو اونجا برا خودت خرید کن
تو عید جنوب فوقالعاده شلوغه و قیمت هتل و خونه و غذا چندبرابر
ای خداااا
پایه باش باهاش برو خوش بگذرون بگرد ، دنیا دیدن بهتر از حسرت خوردن ...
بخدا اینقدر دلم میخواست شوهرم عاشق سفر باشه بگه بیا بریم🥺 تا سر کوچه میریم از صدتا باید اجازه بگیریم
وا ملت بد تر از شوهرتن انگار طرف هر وقت گفت باید همه زندگیو ول کنی
بهش بگو عزیزم من برنامه دارم برای این مدتم بعد از سبک شدن کارای من بریم که بهم خوش بگذره با خیال راحت بیام
