دوستان من یه بار جاریم خونمون دعوت کردم چون شرایطش نداشتم
چون اول باردار بودم و ماه تپهای آخر بودم و استراحت مطلق بودم ولی با این وجود یه بار دعوتش کردم غذا از بیرون گرفتم
وکلی هم پشتم حرف زد که غذا از بیرون گرفته بود و فلان که بماند
بعد الان بچه کوچیک دارم زیر یه سال جوری درگیرم که وقت سر خاروندن ندارم که به خام دعوت کنم
و از طرفیم علاقه ای به رفت و آمد باهاش ندارم
دعوت می کنه مهمون اون شخص من یکی در میون می رم
حالا به مادر شوهرم گفته من یه بار خونشون رفتم یعنی نمی دونه باید منو دعوت کنه مادر شوهرم به من گفت منم گفتم من شرایط دعوت ندارم
خلاصه خیلی وقته سر اینکه من دعوت نکردم حرف می زنه و دهنش نمی بنده
دیگه این سری شوهرم دخالت کرد و به مادرش گفت ما فعلا شرایطش نداریم و بهش بگو اگه سری دیگه به خواد حرف اضافی بزنه دیگه با برادرم رفت و آمد نمی کنم