چندهفته پیش گوشیشو جواب نمیداد اخرش ساعت یک شب مست اومد خونه با دوستاش معلوم نبود کجا بود.دیشبم ساعت هفت باید خونه میبود ولی هشت و نیم از خونه مادرشوهرم رفت بیرون با پسر خالش ،ده نیم هرچی زنگ زدم جواب نداد زنگ زدم مامانش گفتم اونجاست گفت نه بعد تا مادرشوهرم زنگ زد بهش جواب داد.
میگفت دستم بند بود دوستم فلان چیزش گم شده بود دنبالش بودیم! انگار ادم قهطه شوهر من ،منو تا دیروقت تنها بزاره بره دنبال کارای دوستاش.گفتم دروغ نگو کجایی داد و بیداد فحش که به تو چه،چرا دیرمیام به همه زنگ میزنی الان منم زنگ میزنم بابات میگم تو خونه داری بلد نیستی!منم عصبی شدم به فحش بستمش .
اخرم نزدیکای دوازده شب اومد خونه یک ساعتی گذاشتم پشت دربمونه بعد درو باز کردم.
همیشه با پسر خالش و همون دوست دیشبیشه همون دوستش چندروز پیشم به شوهرم پیام داده بود که بیا منتظرتیم