از دیشبه دارم فکر میکنم دارم خود خوری میکنم که چرا جدیدا افکارم خیلی ازارم میدن
مثلا چرا مگه من چی کم دارم که بهم خیانت میکنه
یا چرا اصلا منو گرفت اون خودش منو انتخاب کرد خودش جلو همه واستاد الان چرا دوستم نداره مگه من چیکار کردم مگه چی کم داره
یا چی کم داشتم
اگه میخواست باهام حرف نزنه
کاری به کارم نداشته باشه
کاری به کارش نداشته باشم
حرف نزنیم محبت نکنیم باهم نباشم مسافرت نبره خرجی بهم نده طلا نخره هیچ گونه محبتی بهم نکنه حتی کنارمم نشینه
برای همه وقت داشته باشه اما برای من نه
چرا باهام ازدواج کرد ؟؟؟ الان چرا طلاقم نمیده ؟؟چرا تمومش نمیکنه
چرا منو اورد خونش
چرا شانس زندگیه نرمال و خوب رو ازم گرفته
خب وقتی منو نمیخوایی طلاقم بده چرا اذیت میکنی رک تو صورتم نگاه کن بگو دوستم نداری چرا بازیم میدی
گلوم میسوزه از بغضی که از دیشبه نگه داشتم
من چرا باید انقدر تنها باشم چرا باید محبت نبینم اگه از محرم و شوهرم محبت نبینم برم به کیی گدایش رو کنم