من برداشت خودمو مینویسم
ببینید اینطوریه که منی که وسط،شلوغیه زندگیم نمیدونم ظرف وجودیم چقدره ولی خدا میدونه پس اگه یه امتحانی سرم اومد و حس کردم دارم له میشم فقط چند راه داره
اول داشتن یه سری چارچوب های اعتقادی پایه
دوم باور داشتن به اینکه راهی جز راه الهی نیست
سوم خستگی ناپذیر بودن برا پیدا کردن راه حل و این راه حل ها گاهی ممکنه شامل غلبه بر فوبیا هات باشه یعنی فکر میکنی دسترسی نداری به اون قسمت از نفرت وجودیت از چیزی یا کسی ولی باید بتونی.
در واقع مهم نیست شاید حتی امتحاناتت شبیه امتحانات یه پیامبر خاص باشه و تو میگی نه من ارتباط دارم نه دلم خوشه پیامبرم.
اون کارشناسه گفت پیام ها در قالب وحی بوده و تبلیغی. با وحی دقیق نمیگفته اینکارو بکن اونکارو نکنپس بنابر این اون امام و پبامبره هم زجر کاملی کشیدن.
مهم نی که مثلا تویی که نمازتم یکی درمیون میخونی امتحانت در حد امتحان اون عارف باشه صرفا حضور در امتحان و تلاش مهمه .
حتی تلاش احمقانه و بی سرانجام و بچگانه .
حالا نتیجه رو خود خدا میبره زیر نمودارو میانگین گیریو از اینجور کارا که حتی معلما میکنن. فقط مهمه که مثلا ادامه بدی و هی راه حل پیدا کنی و این روحیه ی گشتن دنبال راه حلو از خودت جدا نکنی.
اصلا هم مهم نیست نتیجه .
گیریم بهترین راه حلا رو رفتی باز همون حضور در جلسه مهم بوده . حتی اگه باختی و با صورت خوردی زمین بازم مهم نیست. معیار نمره دادنو تو تعیین نمیکنی.
میدونم تصوری نداری و میگی این چه وضعشه چرا همه چیز اینطوریه . توقع نداری که توی دنبا با اینهمه پیچیدگی همه چی مثل مدرسه و دانشگاه باشه نمره بندیش.
چطور تو که دلت میخواد کل دنیا قشنگ بشه، و کاری ازت برنمیاد, خدا بهت به اندازه نیتت میده
اونی هم که واقعا داره تلاششو میکنه با اندازه نیت و تلاشش میده .
.پس اصولا خیلی جای غر و لند هم نمیمونه. چون قبلش اصلا هیچ بودیم هیچ. همینم از سرمون زیاده خیلیم زیاد. گیر ما اینه که چسبیدیم به این دنیا. اصن دنیا چسبنده س قبول دارم ولی هی باید خودتو از جدا کنی .اختیاری یا اون امتحانا جدات میکنه.
واقعا خدا مهربونه توقع داری مثلا با منناز نازی رفتار کردی فلان جا فهمیدم دوسم داری همیشه ناز نازی رفتار کن باهام.
خب این منافات داره با امتحانا که مثل تمرین دادن به ورزشکار توسط مربی هست یا خالص کردن تهه وجود از ناخالصی.
دست بچه بره سمت آتیش میکشیش کنار خب حالا رو دستش جا چنگ افتاد بیفته.
دکتر یه عفونتیو داره از بین میبره یا یه بافت سرطانیو داره با شیمی درمانی میکشه، خب به درک که بافتای کناریشم مردن. فعلا زنده بمونه.
این مدلیه جریان تا جایی که فهمیدم
حالا اینکه تو خودت چه برداشتی بکنی .اینجاست نکته ش .میتونی بگی دارم له میشم گند بزنه به دنیا
و قدرت و روحیع ادامه دادنو از خودت بگیری
و یا بگی ایول مربی من خوب داری رشدم میدی و فلان. تا مثلا حسو حال ادامه برات بمونه
اصولا بخوای نخوای وسط بازی هستی. دیگه پاره هم کنی خودتو فرقی نداره:)
اینه جریانش.
البته اگه درست فهمبده باشم