اینا سر زایمان اولمم همین کارارو کردن
مدلشونه
بعد حاریم سیسمونی نداد اینا خون به جیگرش کزدن و کاری کردن مادرش نیاد اینجا
منم دیدم جاریم وضعیتشخوب نیس زایمان کرده و کسی محلش نمیکنه رفتم کاچی پختم سوپ بردم غذا بردم بچه ش نگه داشتم استراحت کنه
شیرش داشت خشک میشد براش شیردوش برقیمو دادم از سیسمونیم هرچی لازم داشت دادم
مادرشوهرم گفت باید باهاش قطع ارتباط کنی این دشمن ماس باید بفهمه با ما بد تا کنه زجر میکشه(به شوهرم پیغام میدادن به من بگه) منم گفتم هرگز من نمیتونم اینکاز کنم)
تا اینکه آشتی کردن و مادذشوهرم باهاش عالی شد ولی جاریمم با من خوب بود هنوز باز تو بارداری من دعواشون شد
مادرشوهرم گفت اینبار باااید بلاکش کنی منم گفتم ارتباطاتم به خودم مربوطه
به شوهرمم گفتم چه لطفی به من کردن که همچین انتظاری دارن؟
تا اینکه شوهرم گفت مادم دلش شکسته تو با جاریات دوستی کردی جاریات دشمن پدر مادر من هستن واسه همین لج کردن باهات