سلام دوستان یه درددلی کنم
بعضی خوشیهاتوی ایران بافکرو
واعصاب خوردیه به خاطراخلاقهای خاص!!!!
نمونش همین شب یلدا..قراربودبریم خونه بابام ایناکه صبحی به مامانم زنگ زدم صداش درنمیومدآنفولانزا،تب ولرز وسرفه و.. شدیدگرفته منم بابچه های کوچیک میترسم بریم
حالاعمه همسرمم بزرگ فامیله وهمروگفته بیان که شوهرم قبلا بهش گفت ماخونه پدرزن هستیم سرشب گفتم اینجوره میگه خب پس بخاطربچه هاکه تنهانباشیم بریم خونه عمم😢(بچه های همسن اونجازیادن)
عمشم گفته بوداگه کنسل شدبیاین یاآخرشب بیاین(ایناتا۳و۴ دورهم هستن ومیخورن😑)
عمش خیلی تیکه میندازه به من ،خودش وگاهی هم دختراش، البته جلوشوهرم نههههه😏
یکی دوتادیگه هم ازفامیلاشون هستن که همیشه متلک میگن باخنده😥
من جواب نمیدم ولبخندمیزنم ولی واقعااعصابم بهم میریزه
شوهرمم فقط میگه عیب نداره وسکوت کن !
حالامن امشب زنگ زدم عمش میگم اینجورشده حالت مسخره میخنده میگه چه خوش موقع سرماخورده مامانت!!!وای باورم نشدانقدرپرروهست فک میکنه واسه مخارجشه،میگم مامانم گفت جمعه دیگه همرومیگم بیان جای شب یلدا
میگه، خوب عجب!!
بعدمیگم شلوغه مزاحم نشیم میگه فلانی(اسم شوهرم)وبچه هاش جون من هستن 😐یعنی من هیچ!!!!
بازمیگم شوهرم گفته ماآجیل میگیربم شمادیگه زحمت نکشین نخرین میگه قربونش برم بگوبهش کاش همه مث توفهمیده بودن!!!
میگم منم کیک سیب میخام بپرم باژله انارودسرچن نفریم کم نیاد؟ باخنده وشوخی میگه مگه فرصت کردی ازاین هنراهم یادبگیری تو!!!
یعنی بایدالان چن تاآرام بخش بخورم بخدا،حیف شیرمیدم😤😬😬😬