2733
2734
عنوان

دختران آسیب دیده از مادر (تاپیک جامع)

| مشاهده متن کامل بحث + 274956 بازدید | 5667 پست
من مامانم حموم نمیذاشت برم باورتون میشه؟؟ میگفت حموم میری که بعدش بری ج... د گی کنی.. ژیلت که ی ...


باورم میشه خیلی از مشکلاتی که شما عزیزان اینجا میگید مثل این میمونه کسی داره از زبان ما حرف میزنه گاهی تا این حد شباهت وجود داره .

تو فکرم از نی نی سایت خداحافظی کنم ... فکر کنم دیگه مناسب سن و سال و حال و هوای ما نباشه  ... حالا تا ببینیم...   
خیلی ممنون عزیزم که برام وقت گذاشتی و بیشتر توضیح دادی. دیگه تکرار نمی کنم که چقدر لذت بردم خصوصا وق ...


سلام کیمیا جان عزیزم 

میگه اینه ای در مقابل اینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم ...

راستش من خودم با خوندن خلاصه ی شما مبحث رو خیلی بهتر فهمیدم ! و خیلی خیلی لذت بردم . 


اره بخدا من خیلی وقتا تو رژیم بودم ولی همچنان چاقم ... خب ادم خوابش درست نباشه و ورزش مرتب نکنه و تعادل احساسی و ... نداشته باشه فقط با نخوردن حل نمیشه ... خیلی مثال عالی ای زدی .


دقیقا عزیزم . همون سوالتون در مبحث بودجه بندی . خب معلومه مساله ی انوریسمش خیلی مهمتر و حیاتی تره ولی این چون به فرض هنوز با اون لکه ای که توی صورتشه به صلح نرسیده و ازش گذر روانی نکرده با هر ناراحتی ای برمیگرده به مشکل اول ... من تو ازدواج با شوهرم دعوام میشد ولی تو ذهنم مرثیه سرایی در جهت بدی مادر میکردم ... البته اینا مربوط به سال اول ازدواج بود . سال دوم بهتر شده بودم و پذیرفته بودم که مامانم مساله ی اکنون و اینجا نیست ... و چون تقریبا سال قبلش در مورد مادرم دقیق شده بودم تقریبا به جواب نسبی در موردش رسیده بودم و توی چالش های سال دوم راه حل هام مستقل تر از مبحث مامانم بود...

کیمیا هر چیزی فرزند زمان خودشه . یه بار ولنتاین سال دوم دبیرستان وقتی تو سرویس یکی از بچه ها رو رسوندیم دم در ساختمانشون یه پسری یه باکس بزرگ گل رز قرمز و یه خرس قرمز به اندازه ی یه وانت و چندین جعبه شکلات برای معشوقش اورده بود ... اخ که چقدر لذت بردم از دیدن اون صحنه ی عاشقانه از نزدیک ! چون واقعیتا خرس پشت وانت بود ! و بعد حتی راننده سرویس ما که همیشه عجله داشت اونم حدودا پنج دقیقه الکی الکی نگه داشت که بتونه ببینه . وقتی رفتم خونه دلم خواست بعدا یه نفرم یه همچین خرسی به من هدیه بده ! ولی کیمیا من تا زمان دوستی و ازدواج با شوهرم با کسی دوست نشدم و البته شوهرمم سال اول خرس نداد ! و بعد سال دوم خرس دیگه از نظر من ضاله بود و چون ذی الروحه دیگه کلهم اجمعین عروسک و تصویر و همه چی رو گذاشته بودم کنار ...

الان هم اگه کسی اونجور خرسی بهم هدیه بده همون خرس میشه تابوتش !

و الانم فقط یاداوریش و خرد به دست امده از موضوع برام لذت بخشه ! و اصلا ناراحت نیستم که اصلا در بخش عشقی زندگیم دستاورد خرسی نداشتم ... 


ببین هست اف بی ای و کا گ ب بعد از چندین سال اسنادی که سالها قبل خیلی محرمانه بوده انتشار میدن ؟؟ چرا ؟ چون دیگه عملا تموم .


منم الان با مساله ی مامانم اینجوری شدم ! و فکر میکنم اگه پنج سال دیگه باز از این قضایا ناراحت باشم ( به کیفیت امروز ) راه رو اشتباه رفتم ...

مادر مال زمانی بود که طفل صغیر بودم الان خودمم میتونم مادر باشم .مبتونم با به کارگیری ابزار ها نارسایی های حاصل از نبودشو پوشش بدم ... دیگه تموم ... مثل همون خرس وانتی

دزدی که به گاوصندوق میزنه بی شک از افراد خونه هست.

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

من مامانم حموم نمیذاشت برم باورتون میشه؟؟ میگفت حموم میری که بعدش بری ج... د گی کنی.. ژیلت که ی ...

به خدای بالا سرم قسم منو نمیزاشت حموم کنم میگفت حق نداری در حموم قفل کنی هر لحظه خواستم ببینمت میدونی چه حس بدی هست.منم تاید نمیزاشت تو اتاقم تو جیب لباسام تو ظرف تاید قایم میکردم جیره میکردم.هیچی نمیزاشت بخورم از راهی تن ماهی گیرم میومد قایم میکردم یواشکی عین دزد ها بدون اینکه بجوشونم میخوردم .ببین فرقی نداره بابات هم بفهمه من خیانتش رو شد بابام هم با بدبختی ثابت کردم دوست پسر من نیست دوست پسر خودشه ولی هیچچچچچچچچچی نشد بازم من کتک خوردم با اینکه تموم مدارک مشخص بود مکالمه حتی چه موردی مشخص بود .میگفت ببخشید هر وقت دلم خواست اونجاتو نگاه کنم تمیز نکرده باشی.میگفتم این چه وضعشه بابام میگفت مادرته اشکال نداره در حموم نبند!!!بعد جلو داداشم ببخشید پیراهن و شلوارش عوض میکرد تازه بگم سوتین و شورت هم نمیپوشه.منم به دلم مونده بود به خدا آهنگ گوش بدم با هندفزری اون وقتا واکمن بود میومد دعوا حق نداری صداش اذیتم میکنه با این که به خدا هندزفری گوش میدادم.میگفت حق درس نداری خونه دایی میرفتم داییمو وصله مبزد بابامو میگفت دیدم میمالونتش بابام هم منو میزد.رژ لب اینا هرگز موهامو شونه میکردم میکشیدش میگفت تو رویاهات برای کی شونه میکنی .خواب بودم با چاقو بالا سرم دیدمش.خواب بودم یهو وسط خواب با لگد میزد منو من کل سال لبام تبخال داشت.از وقتی ازدواج کردم سال به سال هم تبخال نمیزنم.یکی فکر میکنه این دردا التیام پیدا میکنه شاید یکم خوب بشه ولی تقی به توقی چرکی میکنه میزنه بیرون .از اون طرف هم خانواده شوهر خوبی ندارم حتی خود شوهرم دیروز میگفت از بس شوهرت بد هست سرطان گرفتی از بس استرس داشتی از بس آشغالی شوهر کردی.جلو خواستگارام میگفت این بی عقله نفهمه باهاش مشورت نکن با من مشورت کن

تنها راهکاری که میتونم بگم اینکه.. ... حرف بزنید دخترا.... تو هر حالتی که هستید با گریه با جیغ با عص ...

من یک تفاوتی هم داشت بابام منو با کابل میزد.فکر کن وقتی خیانت مادرمو فهمید.گرفت منو با کابل زد گفتم چرا منو میزنی گفت نون سفره منو خوردی باید زودتر میگفتی گفتم حالا که فهمیدی دریغ از هیچ کاری تازه تقی به توقی هیچ فرقی نکرد با کابل منو میزد میگفت داییت میمالونه شکمت نده بالا جلو پدر بزرگم گفت باورت میشه ولی نگفت دایی میگفت بیرون میره مدرسه میگم شکمش نده بالا.پدر بزرگم از شدت عصبانیت میلرزید گفت خجالت نمیکشی دختر به این خوبی.خاله هام کلی آرایش خفن ولی یکبار اینجوری نشنیدن از پدراشون.من میگم بابام اینقدر نگران بود چرا یکبار نگفت شاید بچه من مال یکی دیگه باشه.ظالم جاشو میبینه ظلم میکنه شکی ندارم پدرم بمیره این آدم میشه.پدرم خونه نیست باورتون نمیشه دقیقاااااااااااا میشه یک مادر کااااااااااااامل ولی همین که بابام میاد خونه ۲۴ ساعته نق میزنه غذا درست نمیکنه میریزه بعد یکسره دعوا از چهار صبح استارت دعوا زده میشه میگه پا شید حوصله ام سر رفته دعوا استارت میزنه تا خود یازده شب که همه جنازه میشن

2728
آخ عزیزم  چقد دلم گرفت برات😢 بخدا راست میگی منم دختر خوبی واسه مادرم بودم  ولی قدر ندو ...

خوبه تو داد میزدی من اینقدر فشارم میوفته رنگ لبام میبره و از هوش میرم.ولی شوهرم عین خیالش نبودددددددد هر روز به خدا جیره داره فحش اساسی بهش میگم کل وجودشو زیر سوال میبرم از وقتی اینکارو میکنم خیلی خیلی آروم شدم خیلی زیاد تا یکی ناراحتم کنه تموم عیباشو میکنم تو چشمش مثل خودش تحقیر میکنم ریلکس میخوابم.قدیم حرص میخوردم چند روز به چند روز نمیخوابیدم شوهرم قشنگ تخته میکرد اینقدر عمیق میخوابید 

باورم میشه خیلی از مشکلاتی که شما عزیزان اینجا میگید مثل این میمونه کسی داره از زبان ما حرف میزنه گا ...

اره به خداااااااااااااا انگار تمومشووووو  من نوشتم به خدا چنین حسی بهم دست داد اشک تو چشمام نشست

سلام کیمیا جان عزیزم  میگه اینه ای در مقابل اینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم ... راستش م ...

خیلی قشنگ گفتی ولی میدونی پنج سال بعد بتونی اینطوری خودتو ارتقا بدی خیلی سخته اونم مسائلی که تو زمان به قول شما صغیری و بی پناهی هر لحظه زجر میکشیدی ارزوت بوده مثلا مریض شی بستری بشی که چند ساعت تو اون خونه نباشی. من خیلی پیشرفتم کمه شاید به خاطر مسئله همسرم هم هست و خانواده اش از طرف چندین نفر تحت فشار شدید هستم و سرعتم خیلی خیلی کند هست.آخ گفتی ممنون از این یاد آوریت.منم مدرسه میرفتم روزی کع فرداش روز عشاق بود نود و نه درصد کلاس تو کیفاشوک کادو بود باز میکردن.مسئله برام اون نبودا ولی از تع دلمممممممم ارزوی محالم بود یکی منم دوست داشته باشه به خاطر من بره خرید کنه حتی شده یک دونه گردو پوک باشه ولی منو دوست داشته باشه بهم بگه چون دوستم داره برام خریده

هرکی مثلا همینطوری زن همسایه میگفت سلام عزیزم به خدا قلبم اینقدر میزد به خدا اینووووو حس کردم چشمام میدرخشید به خدا اینو حس میکردم قلبم نو میشد احساس شادابی میکردم دلم میخواست از اون شوق بپر بپر کنم جیغ بزنم هورا بکشم مثلا زن همسایه گفته سلام عزیزم!!!!!!ببین چقدر کمبود محبت بود.معاونی داشتیم شاید حس کرده بود همیشه منو بغل میکرد رو پاهاش دست میکشید به سرم.این بعد ده سال از اون وقت گذشته وقتی فوت کرد من بیشتر دخترش داغون بودم به هق هق افتاده بودم انگار عزیزترین مهمترین نفر زندگیم مرده انگار دیگه هیچچچچچ کسی ندارم با اینکه اسباب کشی کرده بودیم ده سال ندیده بودمش.مثل گربه خودمو لوس میکردم میرفتم بغلش هی دستشو میزاشتم رو موهام تا نازم کنه.فکر کن کل طنگ تفریح به جای بازی با همسن هام تو بغل این خودمو میچسبوندم میمالوندم هی دستشو میزاشتم رو موهام یعنی نوازشم کنه فکر کن کلاس اول و دوم ابتدایی بعد از اونجا اسباب کشی کردیم.میدونی چه فاجعه ای بود چه خلا زیادی تو وجودم بوده.

دقیقا عزیزم. همیشه یک غمی تو وجودم هست. بدتر این که اصلا نمی تونم به خودم اجازه بدم مادر بشم. 35 سال ...

عزیزم اتفاقا شما هم از این ور بوم میافتین و بچه رو لوس میکنین هرکس از هرچی رنجیده و اذیت شده تو.خانوادش سعی میکنه برعکس پدر مادرش باشه 

منو خیلی لوس کردن و زود رنج بار آوردن جدی هستم کمی برا بچه هام

مادربزرگم بی عاطفه بوده مثل مادر شما و.مادرم سعی کرد به خاطر کمبوداش منو.خیلی لوس کنه 

بحَقّ الحُسَین                                                                             اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج                                                                   🖤🖤🖤🖤                                                                              دعای من در روضه                                                                 اباعبدلله الحسین علیه السلام                                                                        فقط ظهور امام زمانم                        
2738

خدا خیر بده کیمیا رو این تاپیکو نگه داشت برای امثال ماها بیایم حرف بزنیم.شاید راهی نباشه من راه رو مرگ پدرم میدونم .دست خودم نیست مادر شوهرم بمیره ناراحت میشم ولی مادرم بمیره دست خودم نیست تو دلم عروسی میشه یکبار خواب دیدم مادرم مرده تو خواب اینقددددددددر  لذت میبردم و هی با لبخند نفس عمیق میکشیدم وقتی بیدار شدم دیدم چقدر سبک هستم.مثلا یکی از افکارام این بود تو پنج سالگی همش میگفت دختر بدی باشی بابات میمیره اون وقتا نمیفهمیدم بابای نفهم بی عرضه بی لیاقت چیه ولی چون کتکاش یک صدم مادرم بود بابامو میپرستیدم بعد از بس میگفت بابات میمیره تو پنج سالگی دم به دقیقه شب و نصفه شب آروم میرفتم انگشتمو میزاشتم زیر بینی نفسش به انگشتم میخورد راحت میخوابیدم غیر ممکن بود هر روز چک نشه حتی خواب نصفه ظهرش.همش استرس مرگ بابامو داشتم نکنه بمیره من بی کس بشم!!!!!!! اینجور مادر ها تا وقتی یک پشتوانه دارن آگاهانه آزاراشون ادامه میدن ما هر چقددددددر تو سرمون بزنیم هیچی اینا رو درمان نمیکنه ما کیسه بوکس هستیم فقط و فقط بی پناهی اینا رو آدم میکنه.فقط راه حل اینه مدیریت کنی هر وقت میاد .به خدا یک ساعت پیش اینجا بود بحث میبرم سر اینایی که خوشش نمیاد گفت توروخدا از این حرفا نزن خوشم نمیاد اینقدر گفتم گوش کن تو مگه بچه اس دقیقا همون مباحث فلنگوووووو بست گفت دوست داری باهام حرف بزنی ولی برم دیرم شده رفت!!!!!!!!یعنی هرچی میگه دوست ندارم استفاده کردم فق، اون موضوعاتی دوست نداره پر و بال دادم.برای این که در نره رو مخش برم به خدا گفتم بزار از اونایی حرف میزنم که دوست داری دو سه دقیقه تو حیاط نگهش داشتم ولی به خدااااااااااا در رفت.همین یک ساعت پیش فلنگو بست و رفت خیلی خوشحالم کاش بتونم خودمو از منجلاب بکشن بیرون

عزیزم اتفاقا شما هم از این ور بوم میافتین و بچه رو لوس میکنین هرکس از هرچی رنجیده و اذیت شده تو.خانو ...

دقیقا از این من میترسم ولی هر ده تا یکی به بچه ام مستبدانه برخورد میکنم مثلا میگه بستنی میخوام هر ده بار یک بار دیر انجام میدم دیشب گفت انگور میخوام.بهش گفتم ماما دراز کشیده خسته است یکم دیکه میارم.ولی هرچی میکنم یکمی فقط یکمی لوسش کردم تحمل یک اخم منو نداره هق هق گریه میکنه ولی برای باباش اینطوری نیست از من انتظار نداره

خدا خیر بده کیمیا رو این تاپیکو نگه داشت برای امثال ماها بیایم حرف بزنیم.شاید راهی نباشه من راه رو م ...

توروخدا خندید ولی اشکال نداره انتهای همین حرفمو بخونید امروز چطور رو اعصابش رفتم به خدا فرار کرد از خوشحالی انگاری اتم شکافتم مسئله هسته ای حل کردم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دقیقا از این من میترسم ولی هر ده تا یکی به بچه ام مستبدانه برخورد میکنم مثلا میگه بستنی میخوام هر ده ...

نه عزیزم اتفاقا خیلی خوبه انصدر باهاش خوب بودین که اخمتون جواب میده 

انقدر سرش داد میزدین و تحقیر میکردین هم تو.سری خور بار میومد هم اینکه داد هم بزنین گوش نمیده به حرفاتون فقط هرچی که باشه رو ادبش و احترام گذاشتن به شما و پدرش حساس باشین من به بابام فحش میدادم چیزی نمیگفتن به😔خیلی زجر کشیدم تا فحشدادن رو بذارم کنار بعد ازدواج بد تربیت کرد بودن واقعا ظلمه اگه مسئولیت پذیری و مودب بودن زو یاد بچه ندیم 

بحَقّ الحُسَین                                                                             اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج                                                                   🖤🖤🖤🖤                                                                              دعای من در روضه                                                                 اباعبدلله الحسین علیه السلام                                                                        فقط ظهور امام زمانم                        
خیلی قشنگ گفتی ولی میدونی پنج سال بعد بتونی اینطوری خودتو ارتقا بدی خیلی سخته اونم مسائلی که تو زمان ...

😭من بابام خیلی نازم میکرد و محبت میکرد بهم مامانم از بچگی عادت نداشت محبت کنه بوس و بغل کردنش به ندرت یادم میاد اصلا یادم نمیاد بچگی بغلم کنه!

بعد ازدواجم میرم روبوسی میکنیم فقط


بحَقّ الحُسَین                                                                             اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج                                                                   🖤🖤🖤🖤                                                                              دعای من در روضه                                                                 اباعبدلله الحسین علیه السلام                                                                        فقط ظهور امام زمانم                        
نه عزیزم اتفاقا خیلی خوبه انصدر باهاش خوب بودین که اخمتون جواب میده  انقدر سرش داد میزدین و تح ...

اره میدونم چقدر بد هست عادت به فحاشی 

همسر من تو رانندگی زیاد فحش ناجور میده.بهش گفتم قبل اینکه بچه عاقل بشه باید بزاری کنار این عادت فحاشی رو وگرنه با جریمه های من روبه رو میشی هر چقدر ادامه بدی جریمه ها سنگین تر.اره من بچمو بی نهایت لوس میشه اتفاقا چنان چشم براش میرم که باور نمیکنی.به حرف باباش گوش نمیداد فقط گفته بود به مامات میگما بچه یک سالو نهایت نیم داشت .بچه چنان فضولی رو ترک کرده بود یک مردی اونجا اونم بچه اش اذیت میکرده گفته بود توروخدا چی گفتی این بچه اینطور مودب شد.گفته بود به بچه گفتم به مامات میگما😅😅مرد هم گفته بود خیلی خوبه بچه حساب ببره برای تربیتش خوبه.جالبه من بگم بیا بغلم شوهرم بگه میاد بغل من.مثلا هی بهم میگه بابا بزنش.میگم خودت برو بزنش میره شلپ شلپ میزنتش باباش میگه درد گرفت میزنه.بعد شوهرم بهش میگه چاپلوس یک دونه اروم میزنه رو پا من.فرت منو ماچ میکنه به خدا محبتم زیاده ولی نیاز ببینم خودشم بکشه محلش نمیدم .دیروز گریه که من دارم گریه میکنم بوسم کن خوب شم گفتم چون بچه خوبی نیستی بوسی در کار نیست اینقدر زار زد بوس نکردم رفت یک گوشه ساکت نشست فضولیشو تموم کرد ساکت.بعد پنج شش دقیقه رفتم بغلش کردم گفتم کجا بوس کنم اینقدر بوسیدمش میگفت خوبه خوب شد.گفتمش فضولی کنی ماما دیگع بوس نمیکنه چون بدش میاد دست به گاز بزنی.تو کوچولویی میسوزی بار اخری باشه سمت گاز میری .دیگه واقعا هم نمیره ولی همش فکر میکنم یا مستبدم یک بارم حس میکنم لوس میکنم فردا همش آویزون هست تو جامعه فکر میکنن همه مادرش هستن.احساسم میکنم در رابطه با فرزند مشکل دارم اون زنجیره معیوب حتی ضعیفش هنوز باهامه

😭من بابام خیلی نازم میکرد و محبت میکرد بهم مامانم از بچگی عادت نداشت محبت کنه بوس و بغل کردنش به ند ...

حالا من بزرگتر شدم بعد پنج سالگی هیچ کدوم منو نبوسیدن دیگه.فقط الان پدرم شاید چند ماهی یکبار روبوسی کنیم ولی مادرمممممممم اصلا یادم نمیاد یکبار منو بوسیده باشه حتی شب عروسیم یا شب زایمانم حتی برای تبریک زایمان بهم دست داده باشه.به شوهرم دست میده به کل فامیل دست میده ولی من اصلا

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز