سلام کیمیا جان عزیزم
میگه اینه ای در مقابل اینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم ...
راستش من خودم با خوندن خلاصه ی شما مبحث رو خیلی بهتر فهمیدم ! و خیلی خیلی لذت بردم .
اره بخدا من خیلی وقتا تو رژیم بودم ولی همچنان چاقم ... خب ادم خوابش درست نباشه و ورزش مرتب نکنه و تعادل احساسی و ... نداشته باشه فقط با نخوردن حل نمیشه ... خیلی مثال عالی ای زدی .
دقیقا عزیزم . همون سوالتون در مبحث بودجه بندی . خب معلومه مساله ی انوریسمش خیلی مهمتر و حیاتی تره ولی این چون به فرض هنوز با اون لکه ای که توی صورتشه به صلح نرسیده و ازش گذر روانی نکرده با هر ناراحتی ای برمیگرده به مشکل اول ... من تو ازدواج با شوهرم دعوام میشد ولی تو ذهنم مرثیه سرایی در جهت بدی مادر میکردم ... البته اینا مربوط به سال اول ازدواج بود . سال دوم بهتر شده بودم و پذیرفته بودم که مامانم مساله ی اکنون و اینجا نیست ... و چون تقریبا سال قبلش در مورد مادرم دقیق شده بودم تقریبا به جواب نسبی در موردش رسیده بودم و توی چالش های سال دوم راه حل هام مستقل تر از مبحث مامانم بود...
کیمیا هر چیزی فرزند زمان خودشه . یه بار ولنتاین سال دوم دبیرستان وقتی تو سرویس یکی از بچه ها رو رسوندیم دم در ساختمانشون یه پسری یه باکس بزرگ گل رز قرمز و یه خرس قرمز به اندازه ی یه وانت و چندین جعبه شکلات برای معشوقش اورده بود ... اخ که چقدر لذت بردم از دیدن اون صحنه ی عاشقانه از نزدیک ! چون واقعیتا خرس پشت وانت بود ! و بعد حتی راننده سرویس ما که همیشه عجله داشت اونم حدودا پنج دقیقه الکی الکی نگه داشت که بتونه ببینه . وقتی رفتم خونه دلم خواست بعدا یه نفرم یه همچین خرسی به من هدیه بده ! ولی کیمیا من تا زمان دوستی و ازدواج با شوهرم با کسی دوست نشدم و البته شوهرمم سال اول خرس نداد ! و بعد سال دوم خرس دیگه از نظر من ضاله بود و چون ذی الروحه دیگه کلهم اجمعین عروسک و تصویر و همه چی رو گذاشته بودم کنار ...
الان هم اگه کسی اونجور خرسی بهم هدیه بده همون خرس میشه تابوتش !
و الانم فقط یاداوریش و خرد به دست امده از موضوع برام لذت بخشه ! و اصلا ناراحت نیستم که اصلا در بخش عشقی زندگیم دستاورد خرسی نداشتم ...
ببین هست اف بی ای و کا گ ب بعد از چندین سال اسنادی که سالها قبل خیلی محرمانه بوده انتشار میدن ؟؟ چرا ؟ چون دیگه عملا تموم .
منم الان با مساله ی مامانم اینجوری شدم ! و فکر میکنم اگه پنج سال دیگه باز از این قضایا ناراحت باشم ( به کیفیت امروز ) راه رو اشتباه رفتم ...
مادر مال زمانی بود که طفل صغیر بودم الان خودمم میتونم مادر باشم .مبتونم با به کارگیری ابزار ها نارسایی های حاصل از نبودشو پوشش بدم ... دیگه تموم ... مثل همون خرس وانتی