برای دومین بار تو حرفاش گفت این کارا رو نکن منم روانی میشم میرم پیش داداشت
در صورتی که دیشب داداشم مرخص شده
کلا دو هفته بود
گفتم توف تو صورت من که گذاشتم تو بفهمی و قهر کردم میخوام بخوابم
فردام مهمون داشتم کنسلش کردم که باهاش چند روزی زیاد حرف نزنم
خیلی دلم شکست
تازه روشم کم نشد
همینجور بیخیال نیومدم معذرت خواهی
فقط گفت به مرگ سه تامون (من و خودش و دخترمون ) شوخی بود
منم چندتا عیب خانوادشو گفتم
و گفتم خوبه با اینا شوخی کنم؟