عزیزم توجه نکنین
من یک بار خونه دایی بزرگم بودیم
دایی کوچیکم ناهار اومدن اونجا
و شخصا و حضورا همه رو برای شام دعوت کردن...
شب رفتیم، خانم عنچوچکش سه چهار ظرف پر قرمه درست کرده بود و دو دیس کوچولو برنج
بچه کوچیکای جمع برنج و کشیدن تمام شد! در این حد، مام فقط قرمه خوردیم
زنداییم با لبخند گفت من برم برنج دم کنم دوباره! مام گفتیم نه ممنون
قرمه خالی خوردیم
و الان پنج سال خونه دایی کوچیکم نرفتم
هم شعور زنش کمه هم تا باشه مارو مسخره خودش نکنه!
شماهم به حرف شوهرت گوش نده
این دوستیا بدرد نمیخورن.