دلم گرفته بود و تو شهر امشب هیئت برگزار بود با خاهرزادم رفتیم هیئت و آروم ک شدم برگشتیم و یه حس سبکی بهم دست داد ، ولی فقط از یه چیزی ک ناراحت شدم این بود من رانندگی بلدم ینی وقتایی ک خونه ی خودمم اکثر مواقع ماشینمونو خودم میبرم و میارم و اصلا از رانندگی مث اکثرا خانوما ترس ندارم دیگه ... امشب خاستم ماشین بابامو ببرم گف مراقب باشی چیزی نشه بچه هم همراته شش دنگ حواست باشه ها تاکید نکنم دیگه ...قلبم گرف چون وقتایی ک خونه ی خودمم ماشین شوهرم هرزمان ک بخام میتونم ببرم بیرون و بدون اینکه چیزی بگه یا تاکیدی بکنه...هوففف شایدم من زیادی حساس شدم جدیدا💔
حساس نباش بعضی ازباباهااصلاماشین نمیدن
بچه همراهت بوده
نگران شدن
امانت هستش
حساس شدی
والا چیزی نگفته بنده خدا تو حساسی تازه اگه هم چیزی بگه پدرته چرا باید ناراحت شی
حرف بدی نزده
حساس شدی
خب پدره دست و دلش برات می لرزه
نه محدودت کرده نه حرف نامناسبی زده
آره حساس شدی
حساس شدی
من همش پشت ماشینم
یه شب با پدر و مادرم بیرون بودیم با ماشین ما
بابام رفتنی پشت فرمون بود گفتم بابا برگشتنی بزار من بشینم گفت نه میترسم هروقت خودت تنها بودی بشین 😐
در صورتی که هروقت کار داره با ماشین خودش میرم کاراشو انجام میدم
اینکه حرف بدی نزده
عزیزم گوشزدشو بزار رو حساب نگرانیش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز