خودم میخاستم برم سونو شلوغ بود گفتم عروسی داریم زودتر راه بندازه کارامو
چن روز بعد یادم اومد محرمه...
حالا مطب شلوغ هیشکی هم ب روم نیاوررد
خوردم ب آینه ته مغازه ک فک میکردم ادامه راهه
امشب هییت مث پلنگ صورتی با لباس و پافر و شال و کفش صورتی رفتم😑
فکرنمیکردم از ماشین پیاده شیم خووو
کلید خونه رو گذاشتم داخل یخچال داشتم دنبالش می گشتم 🥲
😂😂😂😂😂😂😂
من یبار مهمون داشتم شوهرم هم لیمو شیرین خریده بود هم لیمو ترش
بعد من دوتاشوهم گذاشتم تو ظرف میوه کنار بقیه میوه ها اوردم گذاشتم وسط🙈🙉🙊
شب بود ی مرده ای گوشیشو میخواست که زنگ بزنه به کسی که درو براش باز کنه
منم گفتم شارژ ندارمو اینا گف باشه عب نداره منم درجوابش گفتم مرسی 😐😐😐😐😐😐
داشتم اینستا نگاه میکردم برادرشوهرم نشسته بود یارو زنگ زده بود تلویزیون گفت آقای احمدی اونم گفت بله گفت ک ی ر م تو سیبیلت وای من مردم روم نمیشد دیگه سرم بالا کنم
بچه بودم دوست بابام میخاست بیاد خونمون بابام گفت باهاش خوب رفتار کنید و....
بعد این بنده خدا میخاست از خونمون بره من دستشو گرفته بودم میگفتم علی آقا اگ بزارم بری ، نه باید بمونی بایددددد بغلش کرده بودم یه آبرو ریزی
بچه هم نبودم دوازده سالم شده بود خرس گنده بودم
یه درس تخصصی بود رفتم داخل دفتر مدیر گروه خواستم بگم معارف گروه دو هستم نه یک گفتم من شماره ۲ دارم نه ۱😫😫
پر از دانشجو بود سریع متواری شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز