2777
2789

تو روبیکا انه معلوم نیست داره چکار میکنه

اونوقت من بهش زنگ زدم جواب نمیداد

اومد خونه گفتم زنگ زدم چرا جواب ندادی

گفت نتونستم ، گفتم اهااا معلوم نیست سرت کجا گرم بوده نتوسنتی جواب بدی

گفت نه بابا داشتم با رفیقم حرف میزدم ،گفتم حرف میزدی یا چت میکردی😒😒😒چی میگفتی تموم نمیشد ، اونم دیگ چیزی نگفت ، چون میدونه من عصبی بشم ،کنترل ناپذیرم


این فقط یه مثاله ، هرشب وقتی خوابه میرم گوشیشو چک میکنم یبار یه پروف پیدا کردم عکس یه دختر کوچیکی بود ، فرداش بهش زنگ زدم ی مردی برداشت ، بازم خیالم راحت نشد چند وقت بعدش بازم با شماره دوستم بهش زنگیدم همون مرده برداشت ، اما بعدش شک داشتم زن باشه و گوشیو داده باشه به برادر یا شوهرش ، رفتم به بابام گفتم گفت این بچه دوستمه و فلان ((هنوزم شک دارم)) البته دیگه چیزی پیدا نکردم ،حتی گاهی شک میکنم نکنه گوشی مخفی یا زن و بچه مخفی داشته باشه پنهان کنه.


وقتی زنگ میزنم مشغولع به این فکر میکنم که کیه که اینقد داره طولش میده


یا مثلا عطر میزنه میره بیرون حالم بد میشه فکر بد میاد سراغم

و دیگه الان فهمیده بدم میاد جلو من عطر نمیزنه اما مطمعنم تو ماشینش یکی داره

یبارم یه اسپری خوشبو کننده تو ماشین پیدا کردم ،گفت اینو میزنم ماشین خوشبو بشه جلو مردم زشته ، (اسنپ کار میکنه) 


شک و بدبینی نسبت به دوستام و کل خانواده و حتی افراد غریبه هم دارم

خیلی احساس بدیه ، بنظرتون چکار کنم ؟؟

 برم دکتر برام پرونده درست نمیکنن؟؟


اینم بگم این بیماری و شک داشتن ارثیه ، دوتا از خاله هام و یکی از داییام همینن اما من بدتر از اونام. خیلی افکار منفی و بدبینی داره روانمو بهم میریزه.💔

بی تو زندگی تاسیانه.

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

عزیزم این چه کاریه با خودت میکنی

حتما یه دکتر روانشناس برو

اینجوری هم خودتو نابود میکنی هم بقیه رو


من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز