دیشب رفتیم خونه مادرشوهرم
همینجوری نشسته بودم داشتم چایی میخوردم مادرشوهرم همینجوری بی دلیل گفت تو فقط پسرمو فقط واسه پولش میخوای به بی پولی بخوره ولش میکنی 😑
من هیچی نگفتم شوهرم گفت مامان به تو ربطی داره
بعد دستمو گرفت اومدیم خونه من همینجوری ناراحت بودم
رسیدم خونه گفت ناراحت نشو مامانم حق داره تو منو فقط واسه پولم میخوای نه چیز دیگه ای
منم گفتم آخه بدبخت زمانی که من باهات دوست شدم تو چی داشتی
دستشو بالا آورد منو بزنه منمگفتم دستت روم بلند کنی میرم خونه مامانم بعدش بچه بدنیا اومد ازت طلاق میگیرم به روح بابام قسم
اینو گفتم سریع رفت بیرون😪
شوهرم پارانوئیده
من با همچیشساختم بخدا هیچینداشت وقتی باهاش دوست بودم خانوادش زره ای کمکش نکردن با اینکه میتونستن
خودن به همجا رسوندمش الان واسه خودم شاخ شده🙂🙃
همجوره پاش موندم با اخلاق بدش ساختم با بیپولیش ساختم
حرفش خیلی قلبمو شکسته شوهرم تاحالا همیچن حرفیبهمنزده بود الانم باهاش قهرم دعوا تقصیر مادرشوهرم بود لعنت بهش چیکار کنم بنظرتون معذرت خواهی کرد اما دلم باهاش صاف نمیشه بنظرتون باهاش اشنیکنم ؟