مامانم یه دوست داره که دبیرستان همکلاسی بودند وحالا بماند ک اون خیلی بی معرفت بوده و مامانم همش جویای احوالش هست منم زیاد ازشون خوشم نمیاد تقریباً سالی یکبار همو میبینیم بعد پسرش ازم ۳ سال بزرگتره من ۱۸ سالمه اون ۲۱ اون تو کار جواهر سازی هست منم که امسال کنکور دادم چیزی قبول نشدم از مرداد رفتم دنبال طراحی جواهر بعد یه عکسی از سر کلاس استوری کردم اونم پیام زد(تو اینستاگرام دنبالم میکنه) خلاصه دیگه شروع چت کردنامون با همون بود و اون هی به بهانه های مختلف پیام میزد و صمیمی شدیم باهم بهم میگفت دختر خاله(دوست مامانم تک دختره خواهر نداره بعد پسره گفت من که دختر خاله ندارم تو هم شدی دختر خاله ام😐)
حالا امشب دوست مامانم زنگ زده بعد احوال پرسی میگه وصلتمون جور شد مامانم کلا هنگ بود چی میگه بعد گفته دخترت دل پسرمو برده کی بیایم خواستگاری(با لحن شوخی) مامانمم باز به شوخی گفته دخترم به کس کسونش نمیدم به همه ک همه کسونش نمیدم به راه دورش نمیدم 😂 (شهر اونا تا ما ۷ ساعت فاصله اس)دوست مامانم ضایع شده بحث عوض کرده....