سلام
خیلی دلم گرفته
رفتیم چند روزی شهرستان پیش خانواده شوهر جان
من باردارم خونریزی پشت جنین دارم خانواده شوهرم هم خبر دارن ولی هیچکدوم زنگ نزدن حالمو بپرسن ،، جالب اینجاس ک دوروز قبل از رفتنمون خواهرشوهرم همین مشکلو پیداکرد
مادرشوهرم جلو ما هر یه ربع بهش زنگ میزد میگف تکون نخوری از جات میری دکتر ماشین باید جلو در منتظر باشه
فلان بخور ،، اینکارو بکن ،،، اونکارو نکن ،،،،
ومن جلوش نشستم و هی دارو مصرف میکنم حتی ب رو خودش نمیاره ک من چیزیمه
بعد ک خواستیم بریم خونه عمو شوهرم گفتم ب شوهرم آمادم آژانس زنگ بزن
اون پرید اونا سه کوچه اونورترن پیاده برو
گفتم من استراحت مطلقم نمیشه پیاده روی کنم میگه اینقد خودتو زمین گیر نکن
با اینکه جلو ما ب دخترش میگف اگه اب میخوای بلند نشو بگو برات بیارن
چند روزی ک پیششون بودیم داغونم کرد بس ک تیکه پروند بهم
روحیه م الآن صفر شده