من نمیدونم این چه شانسیه الان از خونشون زنگیدن ابجیش گوشیو داد به یه دختره باهاش حرفید دوس دختر خییییلی قدیمیش بود میگفت من نتونستم این همه سال فراموشت کننم فک کن دختره رفته بود خونه اینا من مه نامزد بودم همچین کاری نکردم. بعد این گفت من نامزد دارم دختره ام گفت ول کن بابا بیا پیش خودم کی بهتر از من برای تو اخه اصن یه وضی یکی از دخترای همسایشونم عاشقش شده همش دم خونه ایناس انقد اینو جو گرفته که خدا میدونه