شاید درد دله شاید یه گوشه ای از زندگیمه هم تشکر میکنم که زمان میذارید هم خواهش میکنم مراقب نظراتتون باشید کسی که داره این تاپیکو میزنه از لحاظ روحی ضعیف شده و هر حرفی ممکنه تاثیر بدی رو سرنوشتش بذاره. بعدم که من متاسفانه بخصوص الان اصلا حرف منطقی نمیفهمم امیدوارم درکم کنید فقط بعد اینکه خوب فکر کردید اگه راهی بنظرتون رسید برای کمک به درست کردن شرایطی که توشم بگید.ببخشید که خیلی جزییاتم نمیتونم بگم تابلو میشم.
چندسال پیش بدون اینکه دوست باشیم باهم نامزد کردیم سنم کم بود خرابکاری خیلی داشتم اذیت هم بی نهایت شدم ولی کاش انقدر ناز بیخود نداشتم طاقتم بیشتر بود انقد لفتش نمیدادم بعد یه مدت بین خانواده ها اختلاف افتاد که باز دلیلش بچه بازیای من بود. نامزدم ولم نکرد میمرد برام به معنای واقعی من خیییییلی عذابش دادم همش قهر دعوا دوری توقع سختگیری اونم همش دنبالم میدویید و همه کار برام میکرد با یه قهرم دیوونه میشد چه برسه دور شم ازش هی چند سال خانوادش اومدن من هی گفتم نه هنوز اماده نیستم باهاش زندگی شروع کنم هی فک میکردم اگه بخوام زندگیو بسازم الان که نازم خریدار داره باید بسازم و خوب شروع کنم. تااینکه قهر کردم دو ماه خطمم عوض کردم کارش به بیمارستان کشید همه کار کرد اصلا خودمو نشونش نمیدادم و کلی از این لوس بازیا فک کردم این دفعه هم مثل همیشه ست.
ولی این دفعه یکی که اشنا هم هست خانوادش وارد زندگیش کردن خدایی از منم سر تره چرا دروغ
تو اون شرایط بی نهایت بد روحیش اومد دنیا محبت کرد بهش تو دوماه کل زندگیمو باختم.
تا فهمیدم زنگ زدم بهش پاشد سه نصف شب اومد دنبالم ولی گفت دیگه دوستم نداره انقد شکنجش کردم که از دلش رفتم و ترسیده از من
منمن تازه به خودم اومدم گفتم جبران میکنم زمان بده با خانوادش حرف زدم چقد تحقیرم کردن با خانواده خودم حرف زدم کوتاه اومدن اما خودش فقط گفت دیگه نمیتونم دیگه نمیخوام کلی هم ناز خودشو خریدم.
میفهمم که به من بی میل نیست ولی این دختره هم ول کنش نیست
قبلا هم عقد بوده شوهرش رفته با نامزد قبلیش
الان نمیدونم چرا باز داره همون اشتباهو میکنه حتی باهاش حرف زدم گفت نه اون دیگه دوستت نداره
خانوادش که هیچ کل فامیل پشت دختره اند و به نامزدم فشار میارن که برنگرده طرف من.
امروز بهم زنگ زد به دوستم گفته بود دیگه روش زندگیم تغییر کرده به خودمم گفت.گفت میخوام عوضی باشم یه مدلی شدم نمیتونم به هیچ کس تعهد داشته باشم بااون دختره هم ازدواج میکنما ولی بهش وفادار نمیمونم تو هم اگه میخوای باش بلاخره تو معشوقمی
اینجور ادمی اصلا نبود الان نمیدونم چیکار کنم از طرفی نمیتونم رهاش کنم پاقعا دوسش دارم ولی اون ادم قبلی رو. از طرفی دلم برا اون دختر میسوزه که باز داره اشتباه میکنه.نمیدونم برم بهش چی بگم نمیدونم اگه بهش محبت کنم زمان بدم باز خودش میشه اخه زمانم ندارم یه هفته دیگه قراره با دختره عقد کنه