2777
2789
عنوان

یه لحظه میشه بیاین آبجیا🥺

29 بازدید | 0 پست

سلام شبتون بخیر آبجیا خیلی ناراحتم🥺🥺 خیلی گریه کردم چشام دیگه نا نداره


ازتون یه راهنمایی میخوام


من نزدیک یک سالو شیش ماهه با یه آقایی که از اقوام دورمون هستن عاشق هم دیگه شدیم خیلی زیاد همو دوس داریم قصدمونم ازدواج بود از اولش ولی ایشون خونشون روستاس ما شهر هنوز خانواده ها خبر ندارن پدرم امکان مخالفتش خیلی زیاده


از طرفیم این اقا با پدرو مادرش زندگی میکنه اونا هم مریضن خرج اونارو هم میده نمیتونه ازشون جدا شه


یه مدتی که گذشت یهو اون بهم گفت ما بهم نمیرسیم رابطمون تهش پوچه پدرت تورو بمن نمیده و این حرفا بعداز یه مدت باز گفت ما بهم میرسیم ما مال همدیگه هستیم من بارها گفتم تکلیف منو روشن کن گفت ما بهم میرسیم تکلیفت روشنه تا ابد هستی توی زندگیم


امشب سر یه مسئله ای دعوامون شد من بهش گیر دادم گفت بهت شک ندارم تو یه مدته با من سردی با کس دیگه حس میکنم حرف میزنی اونم عصبی شد گفت نه اینطوری نیست تو مریضی شک داری تو اولین و اخرین عشقم هستی خیلی شدیدا دعوامون شد یهو اون بهم گفت منو تو بهم نمیرسیم بابات تورو بمن نمیده من تا ابد مجرد میمونم زن نمیگیرم ازدواج مسئولیت داره من نمیتونم از پسش برنمیام باید کنار خانوادم باشم خرجشونو بدم تا روزی که زنده هستم ازدواج نمیکنم باهات تا ابد میمونم ولی ازدواج نمیکنم نه با تو نه با هیچکس دیگه ای گفت توام میتونی تا  ابد با من بمونی اگرم میخوای بری ازدواج کنی


گفت چه تو باشی چه نباشی ازدواج نمیکنم


نمیدونم چرا یهو این حرفارو بهم زد دقیقا بعداز دعوا اینجوری گفت خیلی ناراحت شدم


قلبم خیلی خورد شد اما قبول کردم باهاش بمونم میمونم و تلافیشو سرش درمیارم


آبجیا ازتون میخوام خواهرانه راهنماییم کنید خیلی شک دارم که چرا اینطوری بهم گفت


خیلی دلم گرفته آخه مگه من چیکار کردم هرجوری که بگی پاش موندم با همه چیش کنار اومدم هیچ کمبودی نذاشتم خیلی هواشو داشتم


نمیدونم چرا این حرفو بازم بهم زد قبلنم بهم گفته اما بعدش باز اومد گفت بهم میرسیم حالا امشب بعداز دعوامون باز گفت نمیرسیم بهم گفت با خودت نگی منتظر میمونم درست میشه من کلا ازدواج نمیکنم تا روزی که زنده هستم اما بهش شک دارم مشکوکم به حرفاش از طرفیم جون هفت جدشو قسم خورد گفت چه تو باشی چه نباشی هیچکس دیگه ای توی زندگیم نمیاد تو عشق اول و

اخرمی

خیلی ناراحتم خیلی🥺🥺 حق نداشت بازیم بده من همون اول بهش گفتم قصدت چیه گفت قصدم ازدواجه من بی شرف نیستم بازی کنم دنبال رابطه ی هدف دارم بعداز چند ماه گفت رابطمون پوچه بهم نمیرسیم بعد باز دوباره گفت بهم میرسیم الان باز میگه نمیرسیم

من بهش شک کردم دلش جای دیگه باشه گوشیشم کامل چک کردم چیزی نبود خودش که جون هفت جدشو قسم خورد گفت کسی نیست گفت چه تو باشی توی زندگیم چه نباشی من تا اخر عمرم ازدواج نمیکنم سمت هیچکسیم نمیرم

اما من خییییلی ناراحتم دلم میخواد تاوان حرفاشو پس بده پشیمونیشو ببینم

خییییلی هواشو داشتم توی هر شرایطی کنارش بودم با  

بدترین رفتارا و اخلاقاش ساختم همه جور درکش کردم

هرجوری که بگی کنارش بودم مادی معنوی عاطفی از هرررر نظر

ترم اخر ارشد هستم اما اون دیپلم داره تک دخترم هستم از هر نظر ازش سرترم

اخه مگه من چی کم دارم که اون اینجوری میکنه

حس میکنم خوشی زده زیر دلش دلم میخواد پشیمونیشو ببینم

دلم میخواد حرص بخورهههههه


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز