دیشب خونه مادرم بودم بچه هام خوابیدم مریض هم شدن سرماخوردن خواستم برگردم خونمون باپیاده ک هواسردبود لباس گرم انچنانی هم ندارن ک گرمشون بشه (مادرم هیچی نداره ک کمکم کنه خانواده شوهرمم باهام اصلاخوب نیستن﴾ب مادرم گفتم پتو یی بده تا بپیچونم ب بچم بدترمریض نشه نمیتونم داروبخرم براشون بااینکه اضافه داشت بهمون نداد وجبورشدم پیاده تو هوای سر ازخواب بیدارشون کردم رفتم خونه ساعت۱۰شب چون بچه هام زودمیخوابن عادت کردن خیلی دلم ب حال بچه هام میسوزه کسی دوسشون نداره بااینکه خیلی با ادب هستن شبا ب قیافه مظلومشون نگاه میکنم گریم میگیره بخدا فقط نیاز ب دلداری و محبت داشتم
منم گریم گرفت
ای بابا یه پتو ک چیزی نبود دیگه خودت یه پتو کوچولو همرات باشه یا شال پرون کلفت براشون بباف با کلاه بافتنی
پدرشون کجاس؟؟؟
بشین خونت وقتی شرایط رفتن نداری چرا شب میری بیرون از خونه اونم تو سرما
از کسی انتظار نداشته باش
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز