2777
2789
عنوان

مادر شوهرم بم گفت تو دخترم نیستیییی

93073 بازدید | 984 پست

سلام من عقدم ۲۱ سالمه .امشب مادر شوهرم زنگ زد که بیا خونمون منم ب رسم احترامی که گزاشته بود پاشدم رفتم . 

نشسته بودیم . اینو بگم مادر شوهرم با ی دختری از شهر دیگه دوست هست که باهم خیلی خوبن و صمیمی ان مادرشوهرم ۵۵ سالشه دختره ۳۰ سالشه 

بعد دراومد گفت میخام ۱۰ روز برم خونه اون دختره بمونم .خاله شوهرمم گفت منم میخام برم خونه دخترم بندر عباس. شوهر منم به حالت عصبانیت گفت خاله میخاد بره خونه دخترش تو میخای بری کجا پدر شوهرمم گفت خب اونم دخترمونه .

منم ب شوخی گفتم اگه اون دخترتونه منو جاریم چیتونیم دختر تون نیستیم ؟

مادر شوهرم دراومد گفت که ن شما عروسامین .


منم خیلی ناراحت شدم و بم بر خورد . ینی اون دختر غریبه مهم تر ع ماست؟

و سر سفره شام چیزی نخوردم و سریع برگشتم خونمون 

شوهرم همون موقع متوجه شد من ناراحت شدم فهمید خطا از مادرشه و جلو من به رو خودش نیورد و وقتی ازم سوال کرد دلیلشو پرسید گفتم 

دراومد گفت بیا برو ننه منو بُکُش از دستش راحت شو اون بات شوخی کرد تو ظرفیت نداری .

میخام بببنم تقصیر من بوده؟؟؟؟ 

چیکار کنم 


بچه ای

توی سن کم ازدواج کردن همینه

حرفای ناپخته‌ میزنی

ناپخته رفتار میکنی

بعدا ایشالا عقلت و تجربیاتت تکمیل میشه، الان کاری نمیشه کرد

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792