مامانم خدابیامرز کلی خاک قند که ته قند ها میموند اون زمونا رو جمع کرده بود و یه روز آب کرده بود تو قابلمه و گذاشته بود کنار سینک تا سرد بشه..
من از بیرون اومدم خونه دیدم اه کنار سینک یه قابلمه رویی هست توش آب یه رنگی هست، زیاد تمیز به نظر نمیرسه انگار
ریختم رفت و شستم قابلمه رو
زیادم بود
اومد مامانم گفت اون خاک قند بود
شد برام یه خاطره از کسی ک ۱۳ ساله ندارمش😔😪😥