فکرم مشغول کرده بگید تایپک قبلیم ببنید
دیروز پسر دایی اومده ب خونمون من خیلی ازش بدم میاددد ب طوری ک اصن تحویلیش نمیگیرم بعد من خیلی آدم خاکیم ولی اون فک میکنه من از اونام ک حس میکنم من خودم خیلی همچی دونه میدونم
ولی خب در واقعا چون من ازش بدم میاد این طوریم
من از دختر داییم متنفرم چون وسایل شخصی من شامپو ام اینا رو پیچونده بود
بعد زندایی آدم مهمون نوازی نیس ..
پسر داییم دیروز اومده بود خونمون داشت بعد داداشم گف بعد کارم با علی (پسر داییم )میریم خونشون psبازی کنیم
گفت اره خیلی راهت میدن
بعد پسردایی گف الان منظورت چیه یعنی ما راهش نمیدیم
گفتم بلاخره با ادن سر وضع از سرکار میاد
گف چی سر وضعی گفتم کار کثیف باشه زهرا راهش میده(دختر داییم )
گفت خیلی حرف بد بود ی ذره فک کن حرف بزن
گفتم بنظرم حرف بدی نزدم
بعد برگشت میگ دختر داییم شبیه مامان من
گفتم مامان صدقه بده گفت تو خیلی خوبی زشتی شبیه عمه هانی
گفتم نه عزیزم تو خیلی خوبی
بعد خیلی پروعه میگ رفتی بیو تلگرام نگاه کردم نوشته بودی پرکشیدی نمیدونم چی
بعد من لینک چنلم گذاشته بودم رفت زده توش میگف تو کلیم پسر بودن
ک گفتم شاید باورت نشه ولی اصن بهت مربوط نیس
لطفا نگید ازش خوشت میاد یا اون ازتو خوشش میاد
من ازش متنفرم هم از خودش هم از اون ننه و خواهر عفریته دزدش