بچه ها سال ۹۲وقتی ۱۸سالم بوددانشگاه یه رشته ی بیخودوچرت قبول شدم خلاصه من اون موقع خیلی چاق وهیکلی بودم یه مانتوهایی میپوشیدم که اصلا به سن و سالم نمیخورد بدرد چهل ساله ها میخورد سلیقه ی مامانم بود ابروهامو سیبیلامو برنمیداشتم مامانم نمیذاشت شکمم اینقدر گنده بود ازمانتو میزدبیرون دندونامو مسواک نمیزدم باشلوارپارچه ای کتونی میپوشیدم زیرشلوارم یه شلوار خونگی میپوشیدم که زمستونا سردم نشه تودانشگاه پسرامنو به دوستاشون نشون میدادن میخندیدند بچه های کلاس مسخرم میکردند وقتی ازدانشگاه فارغ التحصیل شدم عقلم اومد سرجاش آدم شدم الان یه پلنگی شدم واسه خودم فقط میگم چرا ۱۸سالگی اینجوری بودم شاید برای این بود مامانم بهم سخت میگرفت😔😔😔😒😒😒🤣🤣🤣🤣
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
طبیعی عزیزمممم🤣سلیقه مامانه دیگه ولی مسواک دیگه میزدی
😂😂😂
من با استعداد بودم، یعنی هستم ؛بعضی وقت ها به دست هایم نگاه میکنمو فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشومیا یک چیز دیگر، ولی دست هایم چه کار کرده اند؟یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند،سیفون کشیده اند، دست هایم را حرام کرده ام، همینطور ذهنم را ...!