چند روز پیش نامزدین بود وقتی تنها بودیم رفتم سمتش بغلش کنم یهو کوبوندم به دیوار بهم گفت من از این قرتی بازیا خوشم نمیاد اومدم سمتت که اومدم نیومد حق نداری بیای سمتم خجالت کشیدم بغض گلومو گرفته🥺چیکار کنم اخه من چطوری میتونم با این مرد زندگی کنم وقتی از همین اول کار داره پولشو و ماشینشو همه چیشو به رخم میکشه و بهم بی احترامی میکنه😥
خب نکن 🥴چه چیزا ادم اینجا میشنوه
سیفونو بکش روش
اللهم اشف کل مریض😕😕😕😕😕
چه موجودات عجیبی پیدا میشن
یعنی چی کوبوندیش ب دیوار مگه شی چیزیه
چرا قبولش کردی؟
شبیه داستان بود والا
هیچی زندگی نکن نامزدی دیگه
بابا تا عقد نکردین بهم بزن
ی عمر پشیمونی داره
گور باباش
نامزدی برا شناخته دیگه
بهم بزن
نامزد یعنی عقد؟؟؟این آقا چیش خوبه ک شما زنش بشی؟ازدواج آخه تحت چ شرایطی!
خیلی قاطی داره
شایدم توی رابطه ای بوده که زنه با این کارا تیغش زده
پیگیر شو ببین دردش چیه توی آرامش باهاش حرف بزن بگو چرا دوست نداری من بیام سمتت؟ حس دوست داشته شدن بهت میدم بعد بشین جواباشو حالات چهره و بدنشو تحلیل کن ببین دردش چیه
جواب خودتو دادی دیگه عزیزم خودت گفتی چطور میتونم باهاش زندگی کنم .
وا یعنی چی
چه از خود راضی و مضخرف
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز