تو تاپیک قبل گفتم سرویس زودتر رفته،داداشم و دوستاش و پیدا نمیکنیم
قرار بود ساعت ۲ بیاد خونه
ساعت ۳ و نیم زنگ زدیم به بابام بره پیداشون کنه
مامان یکی از بچه ها شوهرش خونه نیست، زنگ زده داداشش مغازش و تعطیل کرده رفتن دنبالشون
مامانم فشارش افتاد، زنگ زدم بابام اومد مامانمم برد با خودش،
نشسته بودم خونه، دیدم خالم اومد (خیلی دلسوزه، بچه هم نداره)، اومد دید من ناراحتم گفت مامانت کجاست؟ گفتم علی نیومده خونه، رفتن دنبالش بگردن
نشست گریه کرد گفت علی خالت بمیره برات
گفتم خاله تو رو خدا منم گریم میگیره چرا این طوری میگی😐
داشتم خالم و جمع میکردم دیدم داداشم اومد، داد زدم کجا بودیییی تا الان؟
گفت پول نداشتیم تاکسی بگیریم پیاده اومدیم
خیس عرق شدهههههه بودا، پیراهنش و انگار شسته بودی
خالم پاشده بغلش کرده😂
زنگ زدم مامانم اینا اومد، مامانم یه چکی زدا بهش😐
امروز چقدر پرماجرا بود خدا