بنده مطلقه ام
۲۶ سالمه و یک دختر ناز دارم گ
با یک خانومی دوسالی هست دوست شدم البته خانومه خودشو نزدیک من میکرد و یک داداش داره ک نامزدش رو طلاق داده
اولش این بگم خوااهرش منو دیده بوده طی مدتی با این خانوم بودم
صمیمی بودم و چنددباری عکس دوتای گرفته بودم
خانومه بره عکس منو نشون داداشش بده بگه این دختری ک میگم اینه
میخای بریم صحبت کنم با دختره ـ
داداشه بگه من اینو میخامش برام جورش کن ک بریم خونه باباش
شرایط پسره بد نبود ولی تعریفی ک دختره داشت مرد زندگی من بود
چند ماه گذشت ـ خلاصه دختره پیگیری کرد زنگ زد گفت داداشم میخاد بیاد قبول می کنی؟
در صورتی آقا دخترمم میخواست
از این بابت ک میباس برن خونه پدرشوهر سابق واسه من تحقیق مشکلی نداشتم چون خوبی خودم داشتم و بی عیب بودم
ـ نمیدونم ترسیدم ب خاطر ازداج دوم از از این ک اخلاقش خوب نباشه قبول نکردم 🐤ـ
میتونستم شناخت پیدا کنم ولی بلد نیستم
ولی الن مثل .... پشیمونم
ـخواستگاامو پروندم إخه من احساس دارمــ🐵 من همدم میخاما👀
من زندگی میخام👀