2703
2553
عنوان

قسمتی از داستان زندگی من

1863 بازدید | 79 پست

سلام 

من می خواهم داستان اشنایی با همسرم را تعریف کنم

از سال 90 عضو یک گروه کوهنوردی بودم و تقریبا هر پنجشنبه کوه می رفتیم عاشق کوه و طبیعت هستم

گروه کوهنوردی ما چند عضو ثابت داشت که همگی متاهل و یا سن بالا بودند 

من خیلی دوست داشتم ازدواج کنم و منتظر بودم با کسی اشنا بشوم

سال 92 ، بهمن ماه بود ، صبح امدیم سر قرار مدیر گروه اعلام کرد یکی از بچه ها می خواهد دوستش را بیارد که یک اقای دو رگه ایرانی - المانی است و مجرد



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2456

با شنیدن این توضیح هیجان خاصی به من دست داد و منتظر بودم این اقا برسه

بالاخره امد و طبق معمول مدیر گروه ایشان را معرفی کرد 

من جلو رفتم و سلام کردم اما اصلا جذبم نکرد

با شنیدن این توضیح هیجان خاصی به من دست داد و منتظر بودم این اقا برسه بالاخره امد و طبق معمول مدیر ...

کلا توقع جذب نداشته باش صد رحمت مردهای ایرانی😂سرد و یخ و سفید و بور و چش رنگی همه شبیه هم قد هم بلند 

2714

دقیقا چون وقتی اسم المانی میاد همش فوتبالیست های المانی یادم میاد که قد بلند و هیکلی و بلوند هستند

اما این اقا قد متوسط 177 و لاغر و صورتی چروک داشت 

و یک عالمه لباس پوشیده بود و هد هم گذاشته بود 

و موقع حرف بسیار کند بود

هنوز غریبی میکنه استارتر یخش باز بشه روان میگه خدا رحم کنه فقط اخر داستان الان کار اگاه های مو از ما ...

کارآگاه اول وارد میشود 😂😎😎😎

😘😍💟💞☀☔پارسای مامان ،سه ماه از وجود نازنینت گذشت ... خداروشکر که تو رو داریم 💞☔😘😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز