دیشب قرار بود فامیلهای من که جمعا ۲۰نفر بودن بیان شام خونمون چون تازه خونه خریدیم واسه عرض تبریک میومدن،شوهرم خودش گفت که شام دعوتشون کنیم.بنا به دلایلی شام افتاد جمعه من دوست یا ۵شنبه باشها کلا بمونه هفته بعد...دیروز به فرموده مادرشوهر گرامی صبحونه رفتیم خونه اونا و گفت باید نهار هم بمونید،یه سری کارهای مردونه داشتن که گفت همسر من باید انجام بده،منم به همسرم گفتم خب من برم خونمون تو م کاراتو انجام بده و نهار مامان جون رو بخور بعد بیا.قبول نکرد گفتش بدون کوچکترین بحثی منتظر میمونی کارم تموم میشه باد میریم.تا ۲کارش طول کشید وتانهار بخوریم شد۳
کرونا, کرونا!چه کردی با زندگیهامون? با دلخوشی هامون? چقدر چیزای خوب داشتیم و قدرش رو نمی دونستیم, زیادی ساده بودن اما مهم بودن, دلم لک زده واسه بدو بدو کردن بچه ها تو پارک, دورهمی های بی دغدغه, گاز زدن یه ساندویچ داغ تو فست فود سرِکوچمون, یه سفر با عشقم, دل رو بزنیم به دریا و بیخیال همه چی بشیم... کرونا چیکار کردی با دلخوشی هامون?۹۹/۹/۹ پایان این روزهای تلخ!