من و اقایی دو سال ارتباط کاملا سالم جهت ازدواح داشتیم ....از اول قصدش ازدواح بود تک پسر بود و پدر نداشت اما وقتی با مادرش صحبت کرد مامانش غش کرد چون فاصله مون دور بود مامانه کفته بود پسرمو میخواد ازم بگیره...گفت صبر کن مامانمو راضی میکنم شوعر خواهرمم بهم کمک میکنه
وقتی اقا این رو بهم گفت بدون تردید بهش گقتم من حایی که بخاطر ورودم بخوان غش کنم نمیرم و ازش خواستم دیگه زنگ نزنه
کلی التماس کرد به مامانم زنگ زد...مامانم گفت پسرم دخترم اصلا مایل نیست ختی با شما حرف بزنه
عزت نفس داشته باش استارتر