شوهم با مامانم آبشون تویک جو نمی ره دیشب تولد مامانم بود با شوهرم اونجا بودیم شوهم اخماشو کرده بود تو هم تا ١ ساعت پیش با هم داشتیم می گفتیم میخندیدیم ولی اونجا اخماشو کرده بود تو هم ونشسته بود می دونستم از حرف مامانم که چندروز پیش زد ناراحته تو ماشین اهاش حرف زدم که به روی خودش نیاره ولی اونجا حسابی تو هم بود مامانم بهم گفت چرا ناراحته منم گفتم چیزی نیست بعد به شوهرم گفتم ناراحتی؟؟؟؟؟ اونهم جلو مامان و بابام باهام دعوا کرد و بهم گفت نفهم و روانی مگه من چکار کرده بودم با گریه رفتم تو اتاق و به بچم شیر دادم طفلی بچم از صبح تا حالا ناآرومه منو شوهرم باهام قهریم شوهرم به مامانم گفته تقصیر توئه که منو شادی دعوامون میشه
جالبه که اون به من حرف بد زده تازه فکر می کنه حق هم با خودشه وهمچنان می گه من نفهمم هردفه که دعوامون شده من رفم منت کشی ولی اینبار نمیخوام برم چون واقعاً من کاری نکرده بودم که جلو مامان و بابام باهام اونجوری رفتار کنه الان هم ناهار پختم اومد خورد و بدون تشکر رفت تو اتاقش شب هم میخوایم بریم خو فامیل اون مهمونی چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟