تولدمه ولی انگار ن انگار دلم پره
مادر پدرم دارن جدا میشن این برام مهم نیست هرچند سخته چون بودن و نبودن بابام سود نداره هنوز نبودش بهتره انگار دلیل هست برای حرفم
حالا نفقه گذاشتیم اجرا من خودم باید برم حرف بزنم احتمالا دادگاه و شورای حل اختلاف این به کنار استرسش
استرس این دارم که شاید یه مدت مجبور باشیم بریم خونه مادربزرگم زندگی کنیم که رفت و آمد داره هرروز و من خجالتی هستم و حس بدی دارم کاش زودتر طلاق میگرفتن و یا خونه رهن میکردیم یا این خونه میشد مال خودمون بابام میرفت
نمیدونم امتحان دارم میشم یا چه حکمتی داره ولی کم آوردم گاهی فکرای بدی به سرم میزنه