2410
2553
عنوان

خاطره ی اولین قرار یا گردش با شوهرتون

| مشاهده متن کامل بحث + 7284 بازدید | 79 پست

بعد از عقدمون رفتیم اینور اونور گشتیم اخرشم بردم رستوران و کلی برام سفارش داد . شانس بدم حالت تهوع داشتم نتونستم بخورم   

شادی روح مادرشوهرم صلوات بفرستید  اَستَغفِرُالله رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من اولین باری ک با شوهرم رفتیم بیرون دوست بودیم و هردو اولین قرارمون بود اون بدون استرس و شوخ طبع ولی من از درون داشتم میمردم ولی بیرون ارررروم و لبخند ب لب.

خوش گذشت رفتیم چند جای دیدنی شهرو دیدیم و کلی خندیدیم. از رو پله ها داشتم می اومدم پایین سر خوردم و ناخود اگاه دستشو گرفتم بعدش یهو ول کردم و سرخ شدم دستمو گرفت و دیگه ول نکرد.خیلییی خوب بود خیلی.مرسی ک یاد اوری کردی برام

از وقتی اومدی تو دل مامان زندگیشو رنگی رنگی کردی...ان شاالله که به سلامت به بغلم برسی.هیچکاری مهمتر از دوس داشتن تو 😍ندارم.ان شاالله هرکس که منتظره بزودیه زود دامنش سبز بشه🙏🙏

دقیقا روز بعداز عقدم بود 😢😢😢😢 داداشم باهام دعوا کرد سر پولی که خرج کرده بودم واسه عقدم و .....خدا ازش نگذره چقد منو اذیت کرد و تهدید کرد که تا فردا پول رو میزاری سرجاش حالا چی مال اونم نبود ....زنگ زدم نامزدم از یه شهر دیگه اومد تو پارک بودم تا دیدمش زدم زیر گریه 

تا غروب باهم بودیم و روم نشد بگم پول بده خودش گزاشته بود بود کیفم اون اولین بیرون رفتنمون بود 

2720
اولین قرارمارو پلیس گرامی اخرین‌قرارکرد نشسته بودیم توماشین داشتم پفک میخوردم اومدن ماروگرفتن بردن ک ...

مطمئنی پفک میخوردین😂😉😉😉

مریم هستم 😘بعضی موقع بایدبدبودتا بفهمن خوب بودن وظیفه نیست 😏
اولین قرار رفتیم تجریش.ازم‌پرسید ذرت مکزیکی دوست داری گفتم بله .بعد رفت  ژله بستنی خرید😑😑😑😑 ...

😂😂😂😂😂😂😂

این کارما رو هم از فضای مجازی یاد گرفتید، وگرنه قبلا میگفتید حضرت عباس زد به کمرش     
2714
اولین قرارمارو پلیس گرامی اخرین‌قرارکرد نشسته بودیم توماشین داشتم پفک میخوردم اومدن ماروگرفتن بردن ک ...

منم گفتم وای بیافرارکنیم وای نه اونم میگف نترس بابامن پشتتم منم داشتم سکته میکردم االان بابام میاد

  

شوهر که ندارم اما من تو خیالپردازی کلیییی گردش اول عالی و شگفت انگیز داشتم.نمیگم دلتون نسوزه😆😆

مثل خودمی ایول😆

شمایی که داری امضای منو میخونی  بله با شمام   امیدوارم به تمام آرزوهای خوبت برسی 😇😚

ازدواجم سنتی بود ولی یه ماه برا اشنایی بیشتر با اطاع خانواده ها دوستی داشیتم اولین بار که اومد باهم دوتایی بریم بیرون و بسم الله حرفای اولمونو بزنیم اسفند ماه بود یه طوفانیییی بودا تازه رسیده بودیم نزدیک پارک داشیتم رمانتیک پیاده روی میکردیم یهو هرچی خاک بود اومد رو سر ما شوهرم گفت خدایا اگه ناراحتی راضی نیستی من زن بگیرم برگردیم نریم پارک چه طوفانی راه انداختی خدا امروز از شانسه منه بدبخته 😂😂😂

من سال 86 بود که باشوهرم اشنا شدیم البته ما دوست نبودیم سنتی بود 

قرار بود چند ماه باهم بریم بیرون همدیگرو بشناسیم یه روز اومد دانشگاهمون  بعد با هم رفتیم جاده چالوس 

من کلا خیلی مثبت بودم مجردیم و خیلی ترسو 

سنگین ترین خلافم همون بود به هیچ کسم نگفتم 

من شوهرمو اولین بار سوار بر لامبورگینی سفید دیدم 

اومد جلو التماس کرد باهام‌ازدواج کنه داشت رگشو میزد که قبول کردم یادش بخیر ❤

《••°♧👑سوگلی السَلطَنه بانویِ اَولِ دَربار👑♧°••》خدایی سگل دیگه خیلی داغانه همون سوگول صدام کنین😥😥(سوگل درسته).(( خودم خواستم))

مااولین بارفرداشب عقدمون رفتیم بیرون گردش....گفتم اول تاج آرایشگروببریم پس بدم.من خیلی دستوپاچلفتیم همین ک ازماشین پیاده شدم هرچی تودستم بودریخت زمین گوشیمم افتادتوجوب.هی میگفتم وااای بخداعمدی ننداختم الان میگی هاجرگوشیشوانداخت تو آب ک براش یه گوشی نوبخرم.وای خاک توسرم کنن.انقدگفتم گف باباچرااینجوری میکنی مگه چی شده نترس برات نمیخرم همینودرس میکنم استفاده کن...خخخخ.ولی وقتی رفتیم شام بخوریم یه جعبه گذاش جلوم گف ازقبل برات خریده بودم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687